eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
چه سروست آن که بالا می‌نماید عنان از دست می‌رباید که زاد این صورت منظور محبوب از این صورت ندانم تا چه زاید اگر صد نوبتش چون قرص ببینم آب در چشم من آید کس اندر عهد ما مانند وی نیست ولی ترسم به عهد ما نپاید فراغت زان طرف چندان که وزین جانب محبت می‌فزاید حدیث جانان گفتنی نیست و گر گویی کسی همدرد باید درازای شب از پرس که آلوده را کوته نماید مرا پای گریز از دست او نیست اگر می‌بنددم ور می‌گشاید رها کن تا بیفتد که با سرپنجگان زور آزماید نشاید بی سبب ریخت ولیکن چون مراد اوست شاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/450 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به که ز چشم برباید گرت مشاهده در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی تو بیا که دگر هیچ در نمی‌باید اگر چه حسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که داشت که را بیاراید به لطف من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید گر آه سینه رسد به حضرت دوست چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/443 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به فلک می‌رسد از روی چو تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد مردگان بازنشینند به ز قبور آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد که ندارد نظری با چو تو سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز مست چندان که بکوشند نباشد مستور این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور آن چه در غیبتت ای دوست به من می‌گذرد نتوانم که حکایت کنم الا به حضور منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد من به سخنی تو به نکویی مشهور سختم آید که به هر دیده تو را می‌نگرند غیرتت آمد نه عجب سعد غیور ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/418 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوست دارم که بپوشی رخ همچون تا چو نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که تو صورت گر در آیینه ببینی برود ز برت جای سخن گفتن پیشت کآب چو بخندی برود از شکرت راه آه سحر از شوق نمی‌یارم داد تا نباید که بشوراند سحرت هیچ پیرایه نکند حسن تو را هیچ مشاطه نیاراید از این بارها گفته‌ام این روی به هر کس منمای تا تأمل نکند دیده هر بی‌بصرت باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست نتواند که ببیند مگر اهل نظرت راه صد دشمنم از بهر تو می‌باید داد تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت آن چنان سخت نیاید سر من گر برود نازنینا که پریشانی مویی ز سرت غم آن نیست که بر خاک نشیند زحمت نمی‌خواهد بر رهگذرت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/366 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو سحری برگرفت نوبت بام ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام نگاه می‌کنم از پیش رایت که می‌برد به افق پرچم سپاه ظلام بیاض روز برآمد چو از دواج سیاه برهنه بازنشیند یکی سپیداندام دلم به گرفتار و جان به مهر گرو درآمد از درم آن جان آرام سرم هنوز چنان مست بوی آن است که بوی عنبر و ره نمی‌برد به مشام دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم که هر شبی را روزی مقدر است انجام تمام فهم نکردم که ارغوان و است در آستینش یا دست و ساعد در آبگینه‌اش آبی که گر قیاس کنی ندانی آب کدام است و آبگینه کدام بیار ساقی دریای مشرق و مغرب که دیر مست شود هر که می به دوام من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی که طوطیان چو درآوری به کلام رها نمی‌کند این نظم چون زره درهم که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/359 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم تن من فدای جانت سر بنده وآستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد نه مروت است اگر من نظر تباه دارم چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد که دگر نه و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی دیدن گنه است پیش تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/320 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم همچو همه شب نعره زنان تا روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم گفته بودیم به که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم صفت یوسف بیان می‌کردند با میان آمد و بی و نشان گردیدیم رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم تا همه شهر بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم لشکر به شکار ما گو میایید که ما صید فلان گردیدیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/270 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به یا نگذاری به پیش هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن گر تو به و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن پایه نیست پیش تو افروختن یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن هر که چنین روی دید جامه چو درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن یا بگدازم چو یا بکشندم به چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان و تیغ بر نتوان آختن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/248 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین آستین بر دست پوشید از برگ شاخ میوه پنهان کرده از و مه در آستین باد را پریشان می‌کند هر زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین این نسیم خاک است یا مشک ختن یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین بامدادش بین که چشم از نوشین بر کند گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین گر سرش داری چو سر بنه مردانه وار با چنین معشوق نتوان باخت الا چنین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/226 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که جفا بر سر ما آخته‌ای دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای من ز فکر تو به نیز نمی‌پردازم نازنینا تو از من به که پرداخته‌ای چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم که تو یک روز نپرسیده و ننواخته‌ای گفته بودم که از دست تو بیرون آرم باز دیدم که قوی پنجه درانداخته‌ای تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد ز ابروان و مژه‌ها تیر و کمان ساخته‌ای لاجرم صید در همه نماند که نه با تیر و کمان در پی او تاخته‌ای ماه و و پری و آدمی اندر نظرت همه هیچند که سر بر همه افراخته‌ای با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک عیبت آن است که بی مهرتر از فاخته‌ای هر که می‌بیندم از جور غمت می‌گوید بر تو چه رنج است که بگداخته‌ای بیم مات است در این بازی بیهوده مرا چه کنم دست تو بردی که دغل باخته‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/213 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دریچه‌ای ز بهشتش به روی بگشایی که بامداد پگاهش تو روی بنمایی جهان شب است و تو عالم آرایی صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی به از تو مادر گیتی به عمر فرزند نیاورد که همین بود حد هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد میسرش نشود بعد از آن شکیبایی درون پیرهن از غایت لطافت جسم چو آب در آبگینه پیدایی مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست کمال حسن ببندد زبان گویایی ز گفت و گوی عوام احتراز می‌کردم کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت نه عاشقی که حذر می‌کنی ز رسوایی گذشت بر من از آسیب آن چه گذشت هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد اگر بکاهی و در عمر بیفزایی گر او نظر نکند به چشم نواخت به دست سعی تو باد است تا نپیمایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/192 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدی که وفا به جا نیاوردی رفتی و خلاف دوستی کردی بیچارگیم به چیز نگرفتی درماندگیم به هیچ نشمردی من با همه جوری از تو خشنودم تو بی گنهی ز من بیازردی خود کردن و جرم دوستان دیدن رسمیست که در جهان تو آوردی نازت ببرم که اندامی بارت بکشم که ما را که جراحت است آید درد تو چنم که فارغ از دردی گفتم که نریزم آب رخ بیش بر خاک درت که من وین تو در من آفریدستند هرگز نرود ز زعفران زردی ای ذره تو در مقابل بیچاره چه می‌کنی بدین خردی در حلقه کارزار جان دادن بهتر که گریختن به سپر از جفا نیندازد گل با گیه است و با دردی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/161 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خلاف محبت چه مصلحت دیدی که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم که بی‌گنه بکشی از خدا نترسیدی بپوش روی نگارین و موی مشکین را که حسن طلعت را بپوشیدی هزار بیدل مشتاق را به حسرت آن که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی محل و قیمت آن زمان بدانستم که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت که گرد مگرد ای فقیر و گردیدی تو را ملامت رندان و عاشقان دگر حلال نباشد که بلغزیدی به تیغ می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست که ترک نگفتی سزای دیدی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/154 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حدیث یا شکر است آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو گناه توست که رخسار داری جمال عارض و حسن قامت سرو تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری ندانم ای کمر این سلطنت چه توست که با چنین صنمی دست در میان داری بسیست تا گم کرده باز می‌جستم در ابروان تو بشناختم که آن داری تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست مرو به باغ که در خانه بوستان داری بدین صفت که تویی چه جای خدمت توست فراتر آی که ره در میان جان داری گر این روش که تو طاووس می‌کنی رفتار نه برج من که همه عالم آشیان داری قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه که دیده بر آستان داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده‌ست یا دیده و بعد از تو به رویی نگریده‌ست گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریده‌ست آن کیست که پیرامن جمالش از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیده‌ست ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید فرهاد بدانی که چرا سنگ بریده‌ست رحمت نکند بر بیچاره فرهاد آنکس که سخن گفتن نشنیده‌ست از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیده‌ست در وهم نیاید که چه مطبوع درختی پیداست که هرگز کس از این میوه نچیده‌ست سر قلم قدرت بی چون الهی در روی تو چون روی در آیینه پدید است ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده‌ست با این همه باران بلا بر سر نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیده‌ست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/77 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که دید از آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده برانداختی کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعله‌ای برفروخت پرتو خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت عارف مجموع را در پس دیوار صبر طاقت صبرش نبود ننگ شد و رفت گر به همه عمر با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت آخر عمر از جهان چون برود خام رفت ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت همت به میل نکردی ولی می چو فرو شد به کام عقل به رفت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/597 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن نه قرار زخم نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همی‌نشینم نظری کند به رحمت نه اگر همی‌گریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم تن من فدای جانت سر بنده وآستانت چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد نه مروت است اگر من نظر تباه دارم چه شب است یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد که دگر نه و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی دیدن گنه است پیش تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/320 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو نمی‌یارم گذر کردن به هر سو دو چشمم خیره ماند از روشنایی ندانم قرص است یا رو بهشت است این که من دیدم نه رخسار کمند است آن که وی دارد نه گیسو لبان لعل چون کبوتر سواد زلف چون پر پرستو نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار که با او بر توان آمد به بازو همه جان از عشاق مشتاق ندارد سنگ کوچک در ترازو نفس را بوی چندین نباشد مگر در جیب دارد آهو لب خندان منطقش را نشاید گفت جز ضحاک جادو غریبی سخت محبوب اوفتاده‌ست به ترکستان رویش خال هندو عجب گر در چمن برپای خیزد که پیشش سرو ننشیند به زانو و گر بنشیند اندر محفل عام دو صد فریاد برخیزد ز هر سو به یاد روی اندام همه شب خار دارم پهلو تحمل کن جفای یار که جور نیکوان ذنبیست معفو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/323 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به که ز چشم برباید گرت مشاهده در خیال آید مجال صبر همین بود و منتهای شکیب دگر مپای که عمر این همه نمی‌پاید چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی تو بیا که دگر هیچ در نمی‌باید اگر چه حسنند در جهان بسیار چو آفتاب برآید ستاره ننماید ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید که داشت که را بیاراید به لطف من در جهان نبینی دوست که دشمنی کند و دوستی بیفزاید نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس که مرده را به نسیمت روان بیاساید دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید گر آه سینه رسد به حضرت دوست چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/443 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای ماند می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی من بگویم به لب چشمه حیوان ماند تا سر زلف پریشان تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند چه کند کشته که نگوید غم تو مپندار که ریزی و پنهان ماند هر که چون موم به رخت نرم نشد زینهار از سختش که به سندان ماند نادر افتد که یکی به وصالت ندهد یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک من چنان زار بگریم که به باران ماند طعنه بر حیرت نه به انصاف زدی کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست حیوانیست که بالاش به انسان ماند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/508 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و پنجه درانداختن قوت او می‌کند بر سر ما تاختن گر دهیم ره به یا نگذاری به پیش هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن گر تو به و تیر حمله بیاری رواست چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن کشتی در آب را از دو برون حال نیست یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن پایه نیست پیش تو افروختن یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن هر که چنین روی دید جامه چو درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن یا بگدازم چو یا بکشندم به چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست زخم توان و تیغ بر نتوان آختن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/248 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از ایا باد سحرگاهی گر این شب روز می‌خواهی از آن خرگاهی برافکن دامن محمل گر او سرپنجه بگشاید که عاشق می‌کشم شاید هزارش صید پیش آید به مستعجل گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل به گر بیالاید دو دست شاید نه قتلم همی‌آید که دست و پنجه قاتل اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل ز عقل اندیشه‌ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل مرا تا پای می‌پوید طریق وصل می‌جوید بهل تا عقل می‌گوید زهی سودای بی‌حاصل عجایب نقش‌ها بینی خلاف رومی و چینی اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل در این معنی سخن باید که جز نیاراید که هرچ از جان برون آید نشیند بر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/371 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم همچو همه شب نعره زنان تا روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم گفته بودیم به که نباید نگریست دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم صفت یوسف بیان می‌کردند با میان آمد و بی و نشان گردیدیم رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم تا همه شهر بیایند و ببینند که ما پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم لشکر به شکار ما گو میایید که ما صید فلان گردیدیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/270 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈