چه سروست آن که بالا مینماید
عنان از دست #دلها میرباید
که زاد این صورت منظور محبوب
از این صورت ندانم تا چه زاید
اگر صد نوبتش چون قرص #خورشید
ببینم آب در چشم من آید
کس اندر عهد ما مانند وی نیست
ولی ترسم به عهد ما نپاید
فراغت زان طرف چندان که #خواهی
وزین جانب محبت میفزاید
حدیث #عشق جانان گفتنی نیست
و گر گویی کسی همدرد باید
درازای شب از #ناخفتگان پرس
که #خواب آلوده را کوته نماید
مرا پای گریز از دست او نیست
اگر میبنددم ور میگشاید
رها کن تا بیفتد #ناتوانی
که با سرپنجگان زور آزماید
نشاید #خون #سعدی بی سبب ریخت
ولیکن چون مراد اوست شاید
#چه_سروست_آن_که_بالا_مینماید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/450
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به #خواب که #خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهده #خویش در خیال آید
مجال صبر همین بود و منتهای شکیب
دگر مپای که عمر این همه نمیپاید
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی
تو #خود بیا که دگر هیچ در نمیباید
اگر چه #صاحب حسنند در جهان بسیار
چو آفتاب برآید ستاره ننماید
ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید
که #شرم داشت که #خورشید را بیاراید
به لطف #دلبر من در جهان نبینی دوست
که دشمنی کند و دوستی بیفزاید
نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید
دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت
دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید
چرا و چون نرسد دردمند عاشق را
مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید
گر آه سینه #سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید
#مرو_به_خواب_که_خوابت_ز_چشم_برباید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/443
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به فلک میرسد از روی چو #خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
گرش انصاف بود معترف آید به قصور
شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو
از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور
زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد
مردگان بازنشینند به #عشقت ز قبور
آن بهایم نتوان گفت که جانی دارد
که ندارد نظری با چو تو #زیبامنظور
سحر چشمان تو باطل نکند چشم آویز
مست چندان که بکوشند نباشد مستور
این حلاوت که تو داری نه عجب کز دستت
عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
آن چه در غیبتت ای دوست به من میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا به حضور
منم امروز و تو انگشت نمای زن و مرد
من به #شیرین سخنی تو به نکویی مشهور
سختم آید که به هر دیده تو را مینگرند
#سعدیا غیرتت آمد نه عجب سعد غیور
#به_فلک_میرسد_از_روی_چو_خورشید_تو_نور #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/418
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین #دل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از #گل
ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی
از آن #خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید
هزارش صید پیش آید به #خون #خویش مستعجل
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
به #خونم گر بیالاید دو دست #نازنین شاید
نه قتلم #خوش همیآید که دست و پنجه قاتل
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید
بهل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
در این معنی سخن باید که جز #سعدی نیاراید
که هرچ از جان برون آید نشیند #لاجرم بر #دل
#گرم_بازآمدی_محبوب_سیم_اندام_سنگین_دل #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/371
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوست دارم که بپوشی رخ همچون #قمرت
تا چو #خورشید نبینند به هر بام و درت
جرم بیگانه نباشد که تو #خود صورت #خویش
گر در آیینه ببینی برود #دل ز برت
جای #خندهست سخن گفتن #شیرین پیشت
کآب #شیرین چو بخندی برود از شکرت
راه آه سحر از شوق نمییارم داد
تا نباید که بشوراند #خواب سحرت
هیچ پیرایه #زیادت نکند حسن تو را
هیچ مشاطه نیاراید از این #خوبترت
بارها گفتهام این روی به هر کس منمای
تا تأمل نکند دیده هر بیبصرت
باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
راه صد دشمنم از بهر تو میباید داد
تا یکی دوست ببینم که بگوید خبرت
آن چنان سخت نیاید سر من گر برود
نازنینا که پریشانی مویی ز سرت
غم آن نیست که بر خاک نشیند #سعدی
زحمت #خویش نمیخواهد بر رهگذرت
#دوست_دارم_که_بپوشی_رخ_همچون_قمرت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/366
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو #بلبل سحری برگرفت نوبت بام
ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام
نگاه میکنم از پیش رایت #خورشید
که میبرد به افق پرچم سپاه ظلام
بیاض روز برآمد چو از دواج سیاه
برهنه بازنشیند یکی سپیداندام
دلم به #عشق گرفتار و جان به مهر گرو
درآمد از درم آن #دلفریب جان آرام
سرم هنوز چنان مست بوی آن #نفس است
که بوی عنبر و #گل ره نمیبرد به مشام
دگر من از شب تاریک هیچ غم نخورم
که هر شبی را روزی مقدر است انجام
تمام فهم نکردم که ارغوان و #گل است
در آستینش یا دست و ساعد #گلفام
در آبگینهاش آبی که گر قیاس کنی
ندانی آب کدام است و آبگینه کدام
بیار ساقی دریای مشرق و مغرب
که دیر مست شود هر که می #خورد به دوام
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو #سعدی درآوری به کلام
رها نمیکند این نظم چون زره درهم
که خصم تیغ تعنت برآورد ز نیام
#چو_بلبل_سحری_برگرفت_نوبت_بام #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/359
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم #خوردن نه مجال آه دارم
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم
نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم
بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم
تن من فدای جانت سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم
چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد
نه مروت است اگر من نظر تباه دارم
چه شب است یا رب امشب که ستارهای برآمد
که دگر نه #عشق #خورشید و نه مهر ماه دارم
مکنید دردمندان #گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم
که نه روی #خوب دیدن گنه است پیش #سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
#من_اگر_نظر_حرام_است_بسی_گناه_دارم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/320
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود
آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم
همچو #بلبل همه شب نعره زنان تا #خورشید
روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم
گفته بودیم به #خوبان که نباید نگریست
دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم
صفت یوسف #نادیده بیان میکردند
با میان آمد و بی #نام و نشان گردیدیم
رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم
ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم
تا همه شهر بیایند و ببینند که ما
پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم
#سعدیا لشکر #خوبان به شکار #دل ما
گو میایید که ما صید فلان گردیدیم
#عمرها_در_پی_مقصود_به_جان_گردیدیم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/270
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و #عشق پنجه درانداختن
قوت او میکند بر سر ما تاختن
گر دهیم ره به #خویش یا نگذاری به پیش
هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن
گر تو به #شمشیر و تیر حمله بیاری رواست
چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
کشتی در آب را از دو برون حال نیست
یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن
مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست
دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن
پایه #خورشید نیست پیش تو افروختن
یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن
هر که چنین روی دید جامه چو #سعدی درید
موجب دیوانگیست آفت بشناختن
یا بگدازم چو #شمع یا بکشندم به #صبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن
ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست
زخم توان #خورد و تیغ بر نتوان آختن
#ما_نتوانیم_و_عشق_پنجه_درانداختن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/248
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
#صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین
با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد
کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین
گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین
آستین بر دست پوشید از #بهار برگ شاخ
میوه پنهان کرده از #خورشید و مه در آستین
باد #گلها را پریشان میکند هر #صبحدم
زان پریشانی مگر در روی آب افتاده چین
نوبهار از غنچه بیرون شد به یک تو پیرهن
بیدمشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین
این نسیم خاک #شیراز است یا مشک ختن
یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین
بامدادش بین که چشم از #خواب نوشین بر کند
گر ندیدی سحر بابل در نگارستان چین
گر سرش داری چو #سعدی سر بنه مردانه وار
با چنین معشوق نتوان باخت #عشق الا چنین
#صبحم_از_مشرق_برآمد_باد_نوروز_از_یمین #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/226
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو
نمییارم گذر کردن به هر سو
دو چشمم خیره ماند از روشنایی
ندانم قرص #خورشید است یا رو
بهشت است این که من دیدم نه رخسار
کمند است آن که وی دارد نه گیسو
لبان لعل چون #خون کبوتر
سواد زلف چون پر پرستو
نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار
که با او بر توان آمد به بازو
همه جان #خواهد از عشاق مشتاق
ندارد سنگ کوچک در ترازو
نفس را بوی #خوش چندین نباشد
مگر در جیب دارد #ناف آهو
لب خندان #شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو
غریبی سخت محبوب اوفتادهست
به ترکستان رویش خال هندو
عجب گر در چمن برپای خیزد
که پیشش سرو ننشیند به زانو
و گر بنشیند اندر محفل عام
دو صد فریاد برخیزد ز هر سو
به یاد روی #گلبوی #گل اندام
همه شب خار دارم #زیر پهلو
تحمل کن جفای یار #سعدی
که جور نیکوان ذنبیست معفو
#من_از_دست_کمانداران_ابرو #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/323
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای که #شمشیر جفا بر سر ما آختهای
دشمن از دوست ندانسته و نشناختهای
من ز فکر تو به #خود نیز نمیپردازم
نازنینا تو #دل از من به که پرداختهای
چند شبها به غم روی تو روز آوردم
که تو یک روز نپرسیده و ننواختهای
گفته بودم که #دل از دست تو بیرون آرم
باز دیدم که قوی پنجه درانداختهای
تا شکاری ز کمند سر زلفت نجهد
ز ابروان و مژهها تیر و کمان ساختهای
لاجرم صید #دلی در همه #شیراز نماند
که نه با تیر و کمان در پی او تاختهای
ماه و #خورشید و پری و آدمی اندر نظرت
همه هیچند که سر بر همه افراختهای
با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آن است که بی مهرتر از فاختهای
هر که میبیندم از جور غمت میگوید
#سعدیا بر تو چه رنج است که بگداختهای
بیم مات است در این بازی بیهوده مرا
چه کنم دست تو بردی که دغل باختهای
#ای_که_شمشیر_جفا_بر_سر_ما_آختهای #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/213
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
که بامداد پگاهش تو روی بنمایی
جهان شب است و تو #خورشید عالم آرایی
صباح مقبل آن کز درش تو بازآیی
به از تو مادر گیتی به عمر #خود فرزند
نیاورد که همین بود حد #زیبایی
هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میسرش نشود بعد از آن شکیبایی
درون پیرهن از غایت لطافت جسم
چو آب #صافی در آبگینه پیدایی
مرا مجال سخن بیش در بیان تو نیست
کمال حسن ببندد زبان گویایی
ز گفت و گوی عوام احتراز میکردم
کز این سپس بنشینم به کنج تنهایی
وفای صحبت جانان به گوش جانم گفت
نه عاشقی که حذر میکنی ز رسوایی
گذشت بر من از آسیب #عشقت آن چه گذشت
هنوز منتظرم تا چه حکم فرمایی
دو روزه باقی عمرم فدای جان تو باد
اگر بکاهی و در عمر #خود بیفزایی
گر او نظر نکند #سعدیا به چشم نواخت
به دست سعی تو باد است تا نپیمایی
#دریچهای_ز_بهشتش_به_روی_بگشایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/192
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدی که وفا به جا نیاوردی
رفتی و خلاف دوستی کردی
بیچارگیم به چیز نگرفتی
درماندگیم به هیچ نشمردی
من با همه جوری از تو خشنودم
تو بی گنهی ز من بیازردی
خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمیست که در جهان تو آوردی
نازت ببرم که #نازک اندامی
بارت بکشم که #نازپروردی
ما را که جراحت است #خون آید
درد تو چنم که فارغ از دردی
گفتم که نریزم آب رخ #زین بیش
بر خاک درت که #خون من #خوردی
وین #عشق تو در من آفریدستند
هرگز نرود ز زعفران زردی
ای ذره تو در مقابل #خورشید
بیچاره چه میکنی بدین خردی
در حلقه کارزار جان دادن
بهتر که گریختن به #نامردی
#سعدی سپر از جفا نیندازد
گل با گیه است و #صاف با دردی
#دیدی_که_وفا_به_جا_نیاوردی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/161
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خلاف #شرط محبت چه مصلحت دیدی
که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی
گرفتمت که نیامد ز روی خلق آزرم
که بیگنه بکشی از خدا نترسیدی
بپوش روی نگارین و موی مشکین را
که حسن طلعت #خورشید را بپوشیدی
هزار بیدل مشتاق را به حسرت آن
که لب به لب برسد جان به لب رسانیدی
محل و قیمت #خویش آن زمان بدانستم
که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی
هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت
که گرد #عشق مگرد ای فقیر و گردیدی
تو را ملامت رندان و عاشقان #سعدی
دگر حلال نباشد که #خود بلغزیدی
به تیغ میزد و میرفت و باز مینگریست
که ترک #عشق نگفتی سزای #خود دیدی
#خلاف_شرط_محبت_چه_مصلحت_دیدی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/154
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حدیث یا شکر است آن که در دهان داری
دوم به لطف نگویم که در جهان داری
گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو
گناه توست که رخسار #دلستان داری
جمال عارض #خورشید و حسن قامت سرو
تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری
ندانم ای کمر این سلطنت چه #لایق توست
که با چنین صنمی دست در میان داری
بسیست تا #دل گم کرده باز میجستم
در ابروان تو بشناختم که آن داری
تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست
مرو به باغ که در خانه بوستان داری
بدین صفت که تویی #دل چه جای خدمت توست
فراتر آی که ره در میان جان داری
گر این روش که تو طاووس میکنی رفتار
نه برج من که همه عالم آشیان داری
قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه
که #خون دیده #سعدی بر آستان داری
#حدیث_یا_شکر_است_آن_که_در_دهان_داری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/123
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدهست
یا دیده و بعد از تو به رویی نگریدهست
گر مدعیان نقش ببینند پری را
دانند که دیوانه چرا جامه دریدهست
آن کیست که پیرامن #خورشید جمالش
از مشک سیه دایرهٔ نیمه کشیدهست
ای عاقل اگر پای به سنگیت برآید
فرهاد بدانی که چرا سنگ بریدهست
رحمت نکند بر #دل بیچاره فرهاد
آنکس که سخن گفتن #شیرین نشنیدهست
از دست کمان مهرهٔ ابروی تو در شهر
دل نیست که در بر چو کبوتر نطپیدهست
در وهم نیاید که چه مطبوع درختی
پیداست که هرگز کس از این میوه نچیدهست
سر قلم قدرت بی چون الهی
در روی تو چون روی در آیینه پدید است
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیدهست
با این همه باران بلا بر سر #سعدی
نشگفت اگرش خانهٔ چشم آب چکیدهست
#افسوس_بر_آن_دیده_که_روی_تو_ندیدهست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/77
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که #دلارام دید از #دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو #خورشید #عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و #نام رفت
گر به همه عمر #خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت
همت #سعدی به #عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به #ناکام رفت
#هر_که_دلارام_دید_از_دلش_آرام_رفت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/597
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم #خوردن نه مجال آه دارم
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم
نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت
نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم
بسم از قبول عامی و صلاح نیکنامی
چو به ترک سر بگفتم چه غم از کلاه دارم
تن من فدای جانت سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم
چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد
نه مروت است اگر من نظر تباه دارم
چه شب است یا رب امشب که ستارهای برآمد
که دگر نه #عشق #خورشید و نه مهر ماه دارم
مکنید دردمندان #گله از شب جدایی
که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم
که نه روی #خوب دیدن گنه است پیش #سعدی
تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم
#من_اگر_نظر_حرام_است_بسی_گناه_دارم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/320
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من از دست کمانداران ابرو
نمییارم گذر کردن به هر سو
دو چشمم خیره ماند از روشنایی
ندانم قرص #خورشید است یا رو
بهشت است این که من دیدم نه رخسار
کمند است آن که وی دارد نه گیسو
لبان لعل چون #خون کبوتر
سواد زلف چون پر پرستو
نه آن سرپنجه دارد شوخ عیار
که با او بر توان آمد به بازو
همه جان #خواهد از عشاق مشتاق
ندارد سنگ کوچک در ترازو
نفس را بوی #خوش چندین نباشد
مگر در جیب دارد #ناف آهو
لب خندان #شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو
غریبی سخت محبوب اوفتادهست
به ترکستان رویش خال هندو
عجب گر در چمن برپای خیزد
که پیشش سرو ننشیند به زانو
و گر بنشیند اندر محفل عام
دو صد فریاد برخیزد ز هر سو
به یاد روی #گلبوی #گل اندام
همه شب خار دارم #زیر پهلو
تحمل کن جفای یار #سعدی
که جور نیکوان ذنبیست معفو
#من_از_دست_کمانداران_ابرو #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/323
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به #خواب که #خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهده #خویش در خیال آید
مجال صبر همین بود و منتهای شکیب
دگر مپای که عمر این همه نمیپاید
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی
تو #خود بیا که دگر هیچ در نمیباید
اگر چه #صاحب حسنند در جهان بسیار
چو آفتاب برآید ستاره ننماید
ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید
که #شرم داشت که #خورشید را بیاراید
به لطف #دلبر من در جهان نبینی دوست
که دشمنی کند و دوستی بیفزاید
نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید
دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت
دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید
چرا و چون نرسد دردمند عاشق را
مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید
گر آه سینه #سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید
#مرو_به_خواب_که_خوابت_ز_چشم_برباید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/443
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای #گلستان ماند
می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته #عشقت که نگوید غم #دل
تو مپندار که #خون ریزی و پنهان ماند
هر که چون موم به #خورشید رخت نرم نشد
زینهار از #دل سختش که به سندان ماند
نادر افتد که یکی #دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند
طعنه بر حیرت #سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند
#مجلس_ما_دگر_امروز_به_بستان_ماند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/508
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما نتوانیم و #عشق پنجه درانداختن
قوت او میکند بر سر ما تاختن
گر دهیم ره به #خویش یا نگذاری به پیش
هر دو به دستت در است کشتن و بنواختن
گر تو به #شمشیر و تیر حمله بیاری رواست
چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
کشتی در آب را از دو برون حال نیست
یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن
مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست
دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن
پایه #خورشید نیست پیش تو افروختن
یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن
هر که چنین روی دید جامه چو #سعدی درید
موجب دیوانگیست آفت بشناختن
یا بگدازم چو #شمع یا بکشندم به #صبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن
ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست
زخم توان #خورد و تیغ بر نتوان آختن
#ما_نتوانیم_و_عشق_پنجه_درانداختن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/248
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین #دل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از #گل
ایا باد سحرگاهی گر این شب روز میخواهی
از آن #خورشید خرگاهی برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکشم شاید
هزارش صید پیش آید به #خون #خویش مستعجل
گروهی همنشین من خلاف عقل و دین من
بگیرند آستین من که دست از دامنش بگسل
ملامتگوی عاشق را چه گوید مردم دانا
که حال غرقه در دریا نداند خفته بر ساحل
به #خونم گر بیالاید دو دست #نازنین شاید
نه قتلم #خوش همیآید که دست و پنجه قاتل
اگر عاقل بود داند که مجنون صبر نتواند
شتر جایی بخواباند که لیلی را بود منزل
ز عقل اندیشهها زاید که مردم را بفرساید
گرت آسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
مرا تا پای میپوید طریق وصل میجوید
بهل تا عقل میگوید زهی سودای بیحاصل
عجایب نقشها بینی خلاف رومی و چینی
اگر با دوست بنشینی ز دنیا و آخرت غافل
در این معنی سخن باید که جز #سعدی نیاراید
که هرچ از جان برون آید نشیند #لاجرم بر #دل
#گرم_بازآمدی_محبوب_سیم_اندام_سنگین_دل #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/371
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود
آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم
همچو #بلبل همه شب نعره زنان تا #خورشید
روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم
گفته بودیم به #خوبان که نباید نگریست
دل ببردند و ضرورت نگران گردیدیم
صفت یوسف #نادیده بیان میکردند
با میان آمد و بی #نام و نشان گردیدیم
رفته بودیم به خلوت که دگر می نخوریم
ساقیا باده بده کز سر آن گردیدیم
تا همه شهر بیایند و ببینند که ما
پیر بودیم و دگرباره جوان گردیدیم
#سعدیا لشکر #خوبان به شکار #دل ما
گو میایید که ما صید فلان گردیدیم
#عمرها_در_پی_مقصود_به_جان_گردیدیم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/270
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈