eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن که با داشتم با می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز آن سرو روان گویی روانم می‌رود او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز نشانم می‌رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود بازآی و بر چشمم نشین ای کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به وین نیز نتوانم که با کاروانم می‌رود صبر از وصال یار من برگشتن از من گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن من به چشم دیدم که جانم می‌رود فغان از دست ما نبود ای بی‌وفا طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/457 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را می‌نگرستم روزی به درآیم من از این پرده هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم المنة لله که صید غمی شد کز غم‌های پراکنده برستم آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش بشکستی و من بر سر پیمان درستم تا ذوق درونم خبری می‌دهد از دوست از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم می‌خواستمت پیشکشی خدمت جان نیک حقیر است ندانم چه فرستم چون نیک بدیدم که نداری سر بر بخت بخندیدم و بر بگرستم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/346 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر باغ و سر صحرا دارم بر گذرم بی تو و در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم که نه بر مرغان چمن شیفته‌ام که نه سودای رخ حمرا دارم بر روی تو چون مستم واله به رخ و نسرین چه تمنا دارم گر چه نبود دست من و دامن تو هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم سر من دار که چشم از همگان در دوزم دست من گیر که دست از دو جهان وادارم با توام یک از هشت بهشت اولیتر من که امروز چنینم غم فردا دارم که به معنی ز توام که به صورت نسب از آدم و حوا دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/324 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو سخن با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن گر من نگویمت که تو عالمی تو بیاری به هر سخن واجب بود که بر سخنت آفرین کنند لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده‌ست بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن هرگز شنیده‌ای ز بن سرو بوی مشک؟ یا گوش کرده‌ای ز دهان سخن؟ انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن چشمان به نظر سحر می‌کنند من چگونه گویمت اندر نظر سخن ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن وصفی چنان که حسنت نمی‌رود آشفته حال را نبود معتبر سخن در می‌چکد ز منطق به جای شعر گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود هر گه که در سفینه ببینند تر سخن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/241 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو بیایی بشدی و ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی دل را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم نه عجب که بکنند بی‌وفایی تو جفای بکردی و نه من نمی‌توانم که جفا کنم ولیکن نه تو جفایی چه کنند اگر تحمل نکنند تو هر آن ستم که بکنی که پادشایی سخنی که با تو دارم به نسیم گفتم دگری نمی‌شناسم تو ببر که آشنایی من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال بکنی اگر چو نظری بیازمایی درِ چشمْ بامدادان به بهشت برگشودن نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/193 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد که بر خاک در دوست گذشتی پندارمت از روضه بستان بهشتی دور از سببی نیست که شوریده سودا هر لحظه چو دیوانه دوان بر در و دشتی باری مگرت بر رخ جانان نظر افتاد سرگشته چو من در همه آفاق بگشتی از کف ندهم دامن معشوقه هل تا برود من ای یار به زشتی جز یاد تو بر خاطر من نگذرد ای جان با آن که به یک باره‌ام از یاد بهشتی با طبع ملولت چه کند که نسازد شرطه همه وقتی نبود کشتی بسیار گذشتی که نکردی سوی ما چشم یک دم ننشستم که به خاطر نگذشتی شوخی شکرالفاظ و مهی بناگوش سروی سمن اندام و بتی حورسرشتی قلاب تو در کس نفکندی که نبردی شمشیر تو بر کس نکشیدی که نکشتی سیلاب قضا نسترد از دفتر ایام این‌ها که تو بر خاطر بنوشتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/169 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا وقت آن آمد که با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نمانده‌ست آرزومندی غریب از مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی نگفتی بی‌وفا یارا که از ما نگسلی هرگز مگر در چنین بودت که با ما نپیوندی زهی آسایش و رحمت نظر را کش تو منظوری زهی بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی شکار آن گه توان کشتن که محکم در کمند آید چو بیخ مهر بنشاندم درخت وصل برکندی نمودی چند بار از که حافظ عهد و پیمانم کنونت بازدانستم که عهد و سوگندی مرا پیش در خلوت فراغت بود و جمعیت تو در جمع آمدی و مجموعان پراکندی گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر می‌خواهم که از من خدمتی چنان که بپسندی ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید چه می‌گویی چنین که شوری در من افکندی شکایت گفتن مگر باد است نزدیکت که او چون رعد می‌نالد تو همچون برق می‌خندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/156 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای کآب زندگانی من در دهان توست تیر هلاک ظاهر من در کمان توست گر برقعی فرونگذاری بدین جمال در شهر هر که کشته شود در ضمان توست تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب کاین مدح آفتاب نه تعظیم شان توست گر یک نظر به گوشهٔ چشم ارادتی با ما کنی و گر نکنی حکم از آن توست هر روز خلق را سر یاری و ما را همین سر است که بر آستان توست بسیار دیده‌ایم درختان میوه‌دار زین به ندیده‌ایم که در بوستان توست گر دست دوستان نرسد باغ را چه جرم منعی که می‌رود گنه از باغبان توست بسیار در آمد از اندیشه‌ها و رفت نقشی که آن نمی‌رود از نشان توست با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست همچنان من مهربان توست به قدر تمنای وصل کن سیمرغ ما چه زاغ آشیان توست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/133 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
حدیث یا شکر است آن که در دهان داری دوم به لطف نگویم که در جهان داری گناه عاشق بیچاره نیست در پی تو گناه توست که رخسار داری جمال عارض و حسن قامت سرو تو را رسد که چو دعوی کنی بیان داری ندانم ای کمر این سلطنت چه توست که با چنین صنمی دست در میان داری بسیست تا گم کرده باز می‌جستم در ابروان تو بشناختم که آن داری تو را که زلف و بناگوش و خد و قد اینست مرو به باغ که در خانه بوستان داری بدین صفت که تویی چه جای خدمت توست فراتر آی که ره در میان جان داری گر این روش که تو طاووس می‌کنی رفتار نه برج من که همه عالم آشیان داری قدم ز خانه چو بیرون نهی به عزت نه که دیده بر آستان داری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا وقت آن آمد که با مهر پیوندی که ما را بیش از این طاقت نمانده‌ست آرزومندی غریب از مطبوعت که روی از بندگان پوشی بدیع از طبع موزونت که در بر دوستان بندی تو خرسند و شکیبایی چنینت در خیال آید که ما را همچنین باشد شکیبایی و خرسندی نگفتی بی‌وفا یارا که از ما نگسلی هرگز مگر در چنین بودت که با ما نپیوندی زهی آسایش و رحمت نظر را کش تو منظوری زهی بخشایش و دولت پدر را کش تو فرزندی شکار آن گه توان کشتن که محکم در کمند آید چو بیخ مهر بنشاندم درخت وصل برکندی نمودی چند بار از که حافظ عهد و پیمانم کنونت بازدانستم که عهد و سوگندی مرا پیش در خلوت فراغت بود و جمعیت تو در جمع آمدی و مجموعان پراکندی گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر می‌خواهم که از من خدمتی چنان که بپسندی ترش بنشین و تیزی کن که ما را تلخ ننماید چه می‌گویی چنین که شوری در من افکندی شکایت گفتن مگر باد است نزدیکت که او چون رعد می‌نالد تو همچون برق می‌خندی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/156 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
منم این بی تو که پروای تماشا دارم کافرم گر باغ و سر صحرا دارم بر گذرم بی تو و در ریاحین نگرم بی تو و یارا دارم که نه بر مرغان چمن شیفته‌ام که نه سودای رخ حمرا دارم بر روی تو چون مستم واله به رخ و نسرین چه تمنا دارم گر چه نبود دست من و دامن تو هر کجا پای نهی فرق سر آن جا دارم گر به مسجد روم ابروی تو محراب من است ور به آتشکده زلف تو چلیپا دارم دلم از پختن سودای وصال تو بسوخت تو من خام طمع بین که چه سودا دارم عقل مسکین به چه اندیشه فرا دست کنم دل شیدا به چه تدبیر شکیبا دارم سر من دار که چشم از همگان در دوزم دست من گیر که دست از دو جهان وادارم با توام یک از هشت بهشت اولیتر من که امروز چنینم غم فردا دارم که به معنی ز توام که به صورت نسب از آدم و حوا دارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/324 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو سخن با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن گر من نگویمت که تو عالمی تو بیاری به هر سخن واجب بود که بر سخنت آفرین کنند لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده‌ست بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن هرگز شنیده‌ای ز بن سرو بوی مشک؟ یا گوش کرده‌ای ز دهان سخن؟ انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن چشمان به نظر سحر می‌کنند من چگونه گویمت اندر نظر سخن ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن وصفی چنان که حسنت نمی‌رود آشفته حال را نبود معتبر سخن در می‌چکد ز منطق به جای شعر گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود هر گه که در سفینه ببینند تر سخن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/241 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈