خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی
چه از این به ارمغانی که تو #خویشتن بیایی
بشدی و #دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی
دل #خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم
نه عجب که #خوبرویان بکنند بیوفایی
تو جفای #خود بکردی و نه من نمیتوانم
که جفا کنم ولیکن نه تو #لایق جفایی
چه کنند اگر تحمل نکنند #زیردستان
تو هر آن ستم که #خواهی بکنی که پادشایی
سخنی که با تو دارم به نسیم #صبح گفتم
دگری نمیشناسم تو ببر که آشنایی
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
تو که گفتهای تأمل نکنم جمال #خوبان
بکنی اگر چو #سعدی نظری بیازمایی
درِ چشمْ بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
#خبرت_خرابتر_کرد_جراحت_جدایی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/193
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈