نه #خود اندر زمین نظیر تو نیست
که #قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم #دل به قد و قامت سرو
که چو بالای #دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که #دلی نیست کان اسیر تو نیست
گر بگیری نظیر من چه کنم
که مرا در جهان نظیر تو نیست
ظاهر آنست کان #دل چو حدید
درخور صدر چون حریر تو نیست
همه عالم به #عشقبازی رفت
نام #سعدی که در ضمیر تو نیست
#نه_خود_اندر_زمین_نظیر_تو_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/614
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو ابر زلف تو پیرامن #قمر میگشت
ز ابر دیده کنارم به اشک تر میگشت
ز شور #عشق تو در کام جان خسته من
جواب تلخ تو #شیرینتر از شکر میگشت
خوی عذار تو بر خاک تیره میافتاد
وجود مرده از آن آب جانور میگشت
اگر مرا به زر و سیم دسترس بودی
ز سیم سینه تو کار من چو زر میگشت
دل از دریچه فکرت به #نفس #ناطقه داد
نشان حالت زارم که زارتر میگشت
ز شوق روی تو اندر سر قلم سودا
فتاد و چون من سودازده به سر میگشت
ز خاطرم غزلی سوزناک روی نمود
که در دماغ فراغ من این قدر میگشت
#چو_ابر_زلف_تو_پیرامن_قمر_میگشت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/607
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
در #دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت
تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت
گر تو #خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی
سخن تلخ نباشد چو برآید به دهانت
نه من انگشت نمایم به هواداری رویت
که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت
در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
که تو #زیباتر از آنی که کنم وصف و بیانت
سرو را قامت #خوبست و #قمر را رخ #زیبا
تو نه آنی و نه اینی که هم اینست و هم آنت
ای رقیب ار نگشایی در #دلبند به رویم
این قدر بازنمایی که دعا گفت فلانت
من همه عمر بر آنم که دعاگوی تو باشم
گر تو باشی که نباشم تن من برخی جانت
#سعدیا چاره ثباتست و مدارا و تحمل
من که محتاج تو باشم ببرم بار گرانت
#چه_لطیفست_قبا_بر_تن_چون_سرو_روانت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/589
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش رویت #قمر نمیتابد
خور ز حکم تو سر نمیتابد
نیکویی #خوی کن که نرگس مست
...
...
زهره وقت سحر نمیتابد
آتش اندر درون شب بنشست
که تنورم مگر نمیتابد
بار #عشقت کجا کشد #دل من
که قضا و قدر نمیتابد
ناوک غمزه بر #دل #سعدی
مزن ای جان چو بر نمیتابد
#پیش_رویت_قمر_نمیتابد #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/580
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
که نه در تو باز ماند مگرش بصر نباشد
نه طریق دوستان است و نه #شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
مکن ار چه میتوانی که ز خدمتم برانی
نزنند سائلی را که دری دگر نباشد
به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نکنی که چشم مستت ز خمار بر نباشد
همه شب در این حدیثم که خنک تنی که دارد
مژهای به #خواب و بختی که به #خواب در نباشد
چه #خوش است مرغ وحشی که جفای کس نبیند
من و مرغ خانگی را بکشند و پر نباشد
نه من آن گناه دارم که بترسم از عقوبت
نظری که سر نبازی ز سر نظر نباشد
قمری که دوست داری همه روز #دل بر آن نه
که شبیت #خون بریزد که در او #قمر نباشد
چه وجود نقش دیوار و چه آدمی که با او
سخنی ز #عشق گویند و در او اثر نباشد
شب و روز رفت باید قدم روندگان را
چو به مأمنی رسیدی دگرت سفر نباشد
عجب است پیش بعضی که تر است شعر #سعدی
ورق درخت طوبیست چگونه تر نباشد
#چه_کسی_که_هیچ_کس_را_به_تو_بر_نظر_نباشد #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/531
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تو آن نهای که #دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی #صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو #خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
چو روی باز کنی دوستی ز سر گیرند
هلاک #نفس به نزدیک طالبان مراد
اگر چه کار بزرگست مختصر گیرند
روا بود همه #خوبان آفرینش را
که پیش #صاحب ما دست بر کمر گیرند
قمر مقابله با روی او نیارد کرد
و گر کند همه کس عیب بر #قمر گیرند
به چند سال نشاید گرفت ملکی را
که خسروان ملاحت به یک نظر گیرند
خدنگ غمزه #خوبان خطا نمیافتد
اگر چه طایفهای زهد را سپر گیرند
کم از مطالعهای بوستان سلطان را
چو باغبان نگذارد کز او ثمر گیرند
وصال کعبه میسر نمیشود #سعدی
مگر که راه بیابان پرخطر گیرند
#تو_آن_نهای_که_دل_از_صحبت_تو_برگیرند #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/497
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در من این عیب قدیمست و به در مینرود
که مرا بی می و معشوق به سر مینرود
صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار
کاین بلاییست که از طبع بشر مینرود
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر به سنگش بزنی جای دگر مینرود
عجب از دیده گریان منت میآید
عجب آنست کز او #خون جگر مینرود
من از این بازنیایم که گرفتم در پیش
اگرم میرود از پیش اگر مینرود
خواستم تا نظری بنگرم و بازآیم
گفت از این کوچه ما راه به در مینرود
جور معشوق چنان نیست که الزام رقیب
گویی ابریست که از پیش #قمر مینرود
تا تو منظور پدید آمدی ای فتنه پارس
هیچ #دل نیست که دنبال نظر مینرود
زخم #شمشیر غمت را به شکیبایی و عقل
چند مرهم بنهادیم و اثر مینرود
ترک دنیا و تماشا و تنعم گفتیم
مهر مهریست که چون نقش حجر مینرود
موضعی در همه آفاق ندانم امروز
کز حدیث من و حسن تو خبر مینرود
ای که گفتی مرو اندر پی #خوبان #سعدی
چند گویی مگس از پیش شکر مینرود
#در_من_این_عیب_قدیمست_و_به_در_مینرود #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/459
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آفتاباست آن پریرخ یا ملائک یا بشر؟
قامتاست آن یا قیامت یا الف یا نیشکر؟
هَدَّصبری ما تَوَلّیٰ؛ رَدَّ عَقلی ما ثَنا
صادَقَلبی ما تَمَشّیٰ؛ زادَ وَجدی ما عَبَر
گُلبُناست آن یا تن #نازکنهادش یا حریر؟
آهناست آن یا #دل #نامهربانش یا حَجَر؟
تِهْتُ؛و المَطلوبُ عِندی، کَیفَ حالی اِنّنَا
حِرْتُ؛وَ المأمولُ نَحوی مَا احتیالی اِن هَجَر
باغ فردوس است؛ #گلبرگش نخوانم یا #بهار
جان #شیرین است؛ #خورشیدش نگویم یا #قمر
قُللِمَن یَبغِی فِراراً مِنهُ: هَل لی سَلْوَةٌ
اَمعلَی التقدیرِ اِنّی اَبتَغیٰ، اَینَ المَفَر؟
بر فراز سرو سیمینش چو بخرامد به #ناز
چشم شورانگیز بین! تا نجم بینی بر شجر
یُکرِهُالمحبوبُ وَصلی؛ اِنتَهیٰ عَمّا نَهیٰ
یَرسِمُالمنظورُ قَتلی اِرتَضیٰ فی ما اَمَر
کاشاندک مایه نرمی در خطابش دیدمی
وَرمرا #عشقش به سختی کُشت، سهل است اینقدَر
قِیلَلی: فِیالحُبِّ اَخطارٌ و تحصیلُ المُنیٰ
دولَةٌاَلقیٰ بِمَناَلقیٰ بِروحی فِیالخَطر
گوشه گیرای یار! یا جان در میان آور! که #عشق
تیرباراناست؛ یا تسلیم باید یا حَذَر
فَالتَنائیغُصَّةٌ؛ ما ذاقَ اِلّا مَن صَبا
والتدَانی فُرصةٌ؛ ما #نالَ اِلّا مَن صَبَر
دختران طبع را یعنی سخن با این جمال
آبرویینیست پیش آن آن #زیبا پسر
لَحظُکَالقَتّالَیَغویٰ فی هلاکی؛ #لا تَدَع!
عِطفُکَالمَیّاسَیَسعیٰ فی بَلائی؛ #لا تَذَر!
آخر ایسرو روان! بر ما گذر کن یک زمان!
آخر ایآرام جان! در ما نظر کن یک نظر!
یا رَخیمَالجِسمِ! لَوْ #لا اَنتَ، شَخصی مَا انحَنیٰ
یا کَحیلَالطَرفِ!لَوْ #لا اَنتَ، دَمعی مَا انحَدَر
دوستیرا گفتم اینک عمر شد، گفت ای عجب!
طُرفهمیدارم که بی #دلدار چون بردی به سر
بَعضُخِلّانی اَتانی سائلاً عَن قِصَّتی
قُلتُلا تَسئَل! صُفار الوَجه یُغنی عن خبر
گفت #سعدی! صبر کن؛ یا سیم و زر ده، یا گریز!
#عشق را یا مال باید یا صبوری یا سفر
#آفتاباست_آن_پریرخ_یا_ملائک_یا_بشر؟ #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/429
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای پسر #دلربا وی #قمر #دلپذیر
از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر
تا تو مصور شدی در #دل یکتای من
جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر
عیب کنندم که چند در پی #خوبان روی
چون نرود بندهوار هر که برندش اسیر
بسته زنجیر زلف زود نیابد خلاص
دیر برآید به جهد هر که فرو شد به قیر
چون تو بتی بگذرد سروقد سیم ساق
هر که در او ننگرد مرده بود یا ضریر
گر نبرم #ناز دوست کیست که مانند اوست
کبر کند بی خلاف هر که بود بینظیر
قامت #زیبای سرو کاین همه وصفش کنند
هست به صورت بلند لیک به معنی قصیر
هر که طلبکار توست روی نتابد ز تیغ
وان که هوادار توست بازنگردد به تیر
بوسه دهم بندهوار بر قدمت ور سرم
در سر این میرود بی سر و پایی مگیر
#سعدی اگر #خون و مال صرف شود در وصال
آنت مقامی بزرگ اینت بهایی حقیر
گر تو ز ما فارغی وز همه کس بی نیاز
ما به تو مستظهریم وز همه عالم فقیر
#ای_پسر_دلربا_وی_قمر_دلپذیر #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/414
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و #دلبری آموخت
جفا و #ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
هزار #بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
برفت رونق بازار آفتاب و #قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم #عشق تو شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت تنگی از #دل من
وجود من ز میان تو #لاغری آموخت
بلای #عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
من آدمی به چنین شکل و قد و #خوی و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
به #خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده #سعدی شناوری آموخت
#معلمت_همه_شوخی_و_دلبری_آموخت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/399
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در وصف نیاید که چه #شیرین دهن است آن
این است که دور از لب و دندان من است آن
عارض نتوان گفت که دور #قمر است این
بالا نتوان #خواند که سرو چمن است آن
در سرو رسیدهست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشتهست که سیمین بدن است آن
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روح است که در پیرهن است آن
خال است بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطهای از غالیه بر یاسمن است آن
فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق
در چشم تو پیداست که باب فتن است آن
گفتم که #دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکن است آن
هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد
دشوار برآید که محقر ثمن است آن
مردی که ز #شمشیر جفا روی بتابد
در کوی وفا مرد مخوانش که زن است آن
گر خسته #دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی #خویشتن است آن
نزدیک من آن است که هر جرم و خطایی
کز #صاحب وجه حسن آید حسن است آن
#سعدی سر سودای تو دارد نه سر #خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفن است آن
#در_وصف_نیاید_که_چه_شیرین_دهن_است_آن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/260
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو #دلاویزتر سخن
با شهد میرود ز دهانت به در سخن
گر من نگویمت که تو #شیرین عالمی
تو #خویشتن #دلیل بیاری به هر سخن
واجب بود که بر سخنت آفرین کنند
لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن
در هیچ بوستان چو تو سروی نیامدهست
بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن
هرگز شنیدهای ز بن سرو بوی مشک؟
یا گوش کردهای ز دهان #قمر سخن؟
انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث #خویش
من عهد میکنم که نگویم دگر سخن
چشمان #دلبرت به نظر سحر میکنند
من #خود چگونه گویمت اندر نظر سخن
ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود
در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن
وصفی چنان که #لایق حسنت نمیرود
آشفته حال را نبود معتبر سخن
در میچکد ز منطق #سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن
دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود
هر گه که در سفینه ببینند تر سخن
#طوطی_نگوید_از_تو_دلاویزتر_سخن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/241
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
که روی چون #قمر از دوستان بپوشیدی
من از جفای زمان #بلبلا نخفتم دوش
تو را چه بود که تا #صبح میخروشیدی
قضا به #ناله مظلوم و #لابه محروم
دگر نمیشود ای #نفس بس که کوشیدی
کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر
که #شربت غم هجران تلخ نوشیدی
به مقتضای زمان اقتصار کن #سعدی
که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی
#مگر_دگر_سخن_دشمنان_نیوشیدی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/153
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روی بپوش ای #قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
بلعجبیهای خیالت ببست
چشم خردمندی و فرزانگی
با تو بباشم به کدام آبروی
یا بگریزم به چه مردانگی
با تو برآمیختنم آرزوست
وز همه کس وحشت و بیگانگی
پرده برانداز شبی #شمع وار
تا همه سوزیم به پروانگی
یا ببرد خانه #سعدی خیال
یا ببرد دوست به همخانگی
#روی_بپوش_ای_قمر_خانگی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/97
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بَسَم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مَجالی
نه رَهِ گُریز دارم نه طریق آشنایی
چه غمْ اوفتادهای را که تواند احتیالی
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
چه #خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غَمِ روزگار گفتن
که شبی نَخُفته باشی به درازنای سالی
غَمِ حال دردمندان نه عجب گَرَت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چُنان اسیرِ #عشقم
که به #خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی
که نه امشب آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی
دگر آفتاب رویت مَنِمای آسمان را
که #قمر ز #شرمساری بِشِکست چون هلالی
خَطِ مشک بوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلمِ غبار میرفت و فرو چکید خالی
تو هم این مگوی #سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چُنین جمالی
#بَسَم_از_هوا_گرفتن_که_پری_نماند_و_بالی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/96
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه طریق دوستان است و نه #شرط مهربانی
که به دوستان یک #دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم #دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای #رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت #خون مجنون
اگر این #قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
دل دردمند #سعدی ز محبت تو #خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#نه_طریق_دوستان_است_و_نه_شرط_مهربانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/69
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجر است
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفتر است
آن که منظور دیده و #دل ماست
نتوان گفت #شمس یا #قمر است
هر کسی گو به حال #خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است
تو که در #خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز #بلبل سحر است
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمر است
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است
جان #شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدر است
پرده بر #خود نمیتوان پوشید
ای برادر که #عشق پرده در است
#سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتهست بیخبر است
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سر است
#عیب_یاران_و_دوستان_هنر_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/45
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه طریق دوستان است و نه #شرط مهربانی
که به دوستان یک #دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی
غم #دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم
تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی
عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم
عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی
اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی
تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی
نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی
مده ای #رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه میرود نهانی
مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی
بت من چه جای لیلی که بریخت #خون مجنون
اگر این #قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی
دل دردمند #سعدی ز محبت تو #خون شد
نه به وصل میرسانی نه به قتل میرهانی
#نه_طریق_دوستان_است_و_نه_شرط_مهربانی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/69
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نه #خود اندر زمین نظیر تو نیست
که #قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم #دل به قد و قامت سرو
که چو بالای #دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که #دلی نیست کان اسیر تو نیست
گر بگیری نظیر من چه کنم
که مرا در جهان نظیر تو نیست
ظاهر آنست کان #دل چو حدید
درخور صدر چون حریر تو نیست
همه عالم به #عشقبازی رفت
نام #سعدی که در ضمیر تو نیست
#نه_خود_اندر_زمین_نظیر_تو_نیست #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/614
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
که روی چون #قمر از دوستان بپوشیدی
من از جفای زمان #بلبلا نخفتم دوش
تو را چه بود که تا #صبح میخروشیدی
قضا به #ناله مظلوم و #لابه محروم
دگر نمیشود ای #نفس بس که کوشیدی
کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر
که #شربت غم هجران تلخ نوشیدی
به مقتضای زمان اقتصار کن #سعدی
که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی
#مگر_دگر_سخن_دشمنان_نیوشیدی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/153
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
معلمت همه شوخی و #دلبری آموخت
جفا و #ناز و عتاب و ستمگری آموخت
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین
به چین زلف تو آید به بتگری آموخت
هزار #بلبل دستان سرای عاشق را
بباید از تو سخن گفتن دری آموخت
برفت رونق بازار آفتاب و #قمر
از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت
همه قبیله من عالمان دین بودند
مرا معلم #عشق تو شاعری آموخت
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
مگر دهان تو آموخت تنگی از #دل من
وجود من ز میان تو #لاغری آموخت
بلای #عشق تو بنیاد زهد و بیخ ورع
چنان بکند که صوفی قلندری آموخت
دگر نه عزم سیاحت کند نه یاد وطن
کسی که بر سر کویت مجاوری آموخت
من آدمی به چنین شکل و قد و #خوی و روش
ندیدهام مگر این شیوه از پری آموخت
به #خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت
چنین بگریم از این پس که مرد بتواند
در آب دیده #سعدی شناوری آموخت
#معلمت_همه_شوخی_و_دلبری_آموخت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/399
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عیب یاران و دوستان هنر است
سخن دشمنان نه معتبر است
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجر است
چه توان گفت در لطافت دوست
هر چه گویم از آن لطیفتر است
آن که منظور دیده و #دل ماست
نتوان گفت #شمس یا #قمر است
هر کسی گو به حال #خود باشید
ای برادر که حال ما دگر است
تو که در #خواب بودهای همه شب
چه نصیبت ز #بلبل سحر است
آدمی را که جان معنی نیست
در حقیقت درخت بیثمر است
ما پراکندگان مجموعیم
یار ما غایب است و در نظر است
برگ تر خشک میشود به زمان
برگ چشمان ما همیشه تر است
جان #شیرین فدای صحبت یار
شرم دارم که نیک مختصر است
این قدر دون قدر اوست ولیک
حد امکان ما همین قدر است
پرده بر #خود نمیتوان پوشید
ای برادر که #عشق پرده در است
#سعدی از بارگاه قربت دوست
تا خبر یافتهست بیخبر است
ما سر اینک نهادهایم به طوع
تا خداوندگار را چه سر است
#عیب_یاران_و_دوستان_هنر_است #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/45
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
طوطی نگوید از تو #دلاویزتر سخن
با شهد میرود ز دهانت به در سخن
گر من نگویمت که تو #شیرین عالمی
تو #خویشتن #دلیل بیاری به هر سخن
واجب بود که بر سخنت آفرین کنند
لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن
در هیچ بوستان چو تو سروی نیامدهست
بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن
هرگز شنیدهای ز بن سرو بوی مشک؟
یا گوش کردهای ز دهان #قمر سخن؟
انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث #خویش
من عهد میکنم که نگویم دگر سخن
چشمان #دلبرت به نظر سحر میکنند
من #خود چگونه گویمت اندر نظر سخن
ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود
در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن
وصفی چنان که #لایق حسنت نمیرود
آشفته حال را نبود معتبر سخن
در میچکد ز منطق #سعدی به جای شعر
گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن
دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود
هر گه که در سفینه ببینند تر سخن
#طوطی_نگوید_از_تو_دلاویزتر_سخن #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/241
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈