آن را که میسر نشود صبر و قناعت
باید که ببندد کمر خدمت و طاعت
چون دوست گرفتی چه غم از دشمن #خونخوار؟
گو بوق ملامت بزن و کوس شناعت
گر #خود همه بیداد کند هیچ مگویید
تعذیب #دلارام به از ذل شفاعت
از هر چه تو گویی به قناعت بشکیبم
امکان شکیب از تو محالست و قناعت
گر نسخه روی تو به بازار برآرند
نقاش ببندد در دکان صناعت
جان بر کف دست آمده تا روی تو بیند
خود #شرم نمیآیدش از ننگ بضاعت
دریاب دمی صحبت یاری که دگربار
چون رفت نیاید به کمند آن دم و ساعت
انصاف نباشد که من خسته رنجور
پروانه او باشم و او #شمع جماعت
لیکن چه توان کرد که قوت نتوان کرد
با گردش ایام به بازوی شجاعت
دل در #هوست #خون شد و جان در طلبت سوخت
با این همه #سعدی خجل از ننگ بضاعت
#آن_را_که_میسر_نشود_صبر_و_قناعت #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/604
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به #خواب که #خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهده #خویش در خیال آید
مجال صبر همین بود و منتهای شکیب
دگر مپای که عمر این همه نمیپاید
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی
تو #خود بیا که دگر هیچ در نمیباید
اگر چه #صاحب حسنند در جهان بسیار
چو آفتاب برآید ستاره ننماید
ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید
که #شرم داشت که #خورشید را بیاراید
به لطف #دلبر من در جهان نبینی دوست
که دشمنی کند و دوستی بیفزاید
نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید
دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت
دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید
چرا و چون نرسد دردمند عاشق را
مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید
گر آه سینه #سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید
#مرو_به_خواب_که_خوابت_ز_چشم_برباید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/443
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر #خویش
نگردم از تو و گر #خود فدا کنم سر #خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در #دلت آید به رای انور #خویش
نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب
غلام #خویش همیپروری و چاکر #خویش
اگر برابر #خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر #خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر #خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفل به شیر از کنار مادر #خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر #خویش
به #عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به #شرم درافتادم از محقر #خویش
تو سر به صحبت #سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور #خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر #خویش
#گرم_قبول_کنی_ور_برانی_از_بر_خویش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/375
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو تو آمدی مرا بس که حدیث #خویش گفتم
چو تو ایستاده باشی ادب آن که من بیفتم
تو اگر چنین لطیف از در بوستان درآیی
گل سرخ #شرم دارد که چرا همیشکفتم
چو به منتها رسد #گل برود قرار #بلبل
همه خلق را خبر شد غم #دل که مینهفتم
به امید آن که جایی قدمی نهاده باشی
همه خاکهای #شیراز به دیدگان برفتم
دو سه بامداد دیگر که نسیم #گل برآید
بتر از هزاردستان بکشد فراق جفتم
نشنیدهای که فرهاد چگونه سنگ سفتی
نه چو سنگ آستانت که به آب دیده سفتم
نه عجب شب درازم که دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
ز هزار #خون #سعدی بحلند بندگانت
تو بگوی تا بریزند و بگو که من نگفتم
#چو_تو_آمدی_مرا_بس_که_حدیث_خویش_گفتم #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/345
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ولوله #عشق تو بر هر سر کویی
روی تو ببرد از #دل ما هر غم رویی
آخر سر مویی به ترحم نگر آن را
کآهی بودش تعبیه بر هر بن مویی
کم مینشود تشنگی دیده شوخم
با آن که روان کردهام از هر مژه جویی
ای هر تنی از مهر تو افتاده به کنجی
وی هر #دلی از شوق تو آواره به سویی
ما یکدل و تو #شرم نداری که برآیی
هر لحظه به دستانی و هر روز به #خویی
در کان نبود چون تن #زیبای تو سیمی
وز سنگ نخیزد چو #دل سخت تو رویی
بر هم نزند دست خزان بزم ریاحین
گر باد به بستان برد از زلف تو بویی
با این همه میدان لطافت که تو داری
#سعدی چه بود در خم چوگان تو گویی
#ای_ولوله_عشق_تو_بر_هر_سر_کویی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/184
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تعالی الله چه روی است آن که گویی آفتابستی
و گر مه را حیا بودی ز #شرمش در نقابستی
اگر #گل را نظر بودی چو نرگس تا جهان بیند
ز #شرم رنگ رخسارش چو نیلوفر در آبستی
شبان #خوابم نمیگیرد نه روز آرام و آسایش
ز چشم مست میگونش که پنداری به #خوابستی
گر آن شاهد که من دانم به هر کس روی بنماید
فقیر از رقص در حالت خطیب از می خرابستی
چنان مستم که پنداری نماند امید هشیاری
به هش بازآمدی مجنون اگر مست #شرابستی
گر آن ساعد که او دارد بدی با رستم دستان
به یک ساعت بیفکندی اگر افراسیابستی
بیار ای لعبت ساقی اگر تلخ است و گر #شیرین
که از دستت شکر باشد و گر #خود زهر #نابستی
کمال حسن رویت را مخالف نیست جز #خویت
دریغا آن لب #شیرین اگر #شیرین جوابستی
اگر دانی که تا هستم نظر با جز تو پیوستم
پس آنگه بر من مسکین جفا کردن صوابستی
زمین تشنه را باران نبودی بعد از این حاجت
اگر چندان که در چشمم سرشک اندر سحابستی
ز خاکم رشک میآید که بر سر مینهی پایش
که #سعدی #زیر نعلینت چه بودی گر ترابستی
#تعالی_الله_چه_روی_است_آن_که_گویی_آفتابستی #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/170
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
انصاف میدهم که لطیفان و #دلبران
بسیار دیدهام نه بدین لطف و #دلبری
زنار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
از #شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف میدهد که نهان میشود پری
شمشیر اختیار تو را سر نهادهام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
جز صورتت در آینه کس را نمیرسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
صید اوفتاد و پای مسافر به #گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
صبری که بود مایه #سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری
#هر_نوبتم_که_در_نظر_ای_ماه_بگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/135
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
انصاف میدهم که لطیفان و #دلبران
بسیار دیدهام نه بدین لطف و #دلبری
زنار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
از #شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف میدهد که نهان میشود پری
شمشیر اختیار تو را سر نهادهام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
جز صورتت در آینه کس را نمیرسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
صید اوفتاد و پای مسافر به #گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
صبری که بود مایه #سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری
#هر_نوبتم_که_در_نظر_ای_ماه_بگذری #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/135
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرو به #خواب که #خوابت ز چشم برباید
گرت مشاهده #خویش در خیال آید
مجال صبر همین بود و منتهای شکیب
دگر مپای که عمر این همه نمیپاید
چه ارمغانی از آن به که دوستان بینی
تو #خود بیا که دگر هیچ در نمیباید
اگر چه #صاحب حسنند در جهان بسیار
چو آفتاب برآید ستاره ننماید
ز نقش روی تو مشاطه دست بازکشید
که #شرم داشت که #خورشید را بیاراید
به لطف #دلبر من در جهان نبینی دوست
که دشمنی کند و دوستی بیفزاید
نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید
دریغ نیست مرا هر چه هست در طلبت
دلی چه باشد و جانی چه در حساب آید
چرا و چون نرسد دردمند عاشق را
مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید
گر آه سینه #سعدی رسد به حضرت دوست
چه جای دوست که دشمن بر او ببخشاید
#مرو_به_خواب_که_خوابت_ز_چشم_برباید #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/443
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گرم قبول کنی ور برانی از بر #خویش
نگردم از تو و گر #خود فدا کنم سر #خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در #دلت آید به رای انور #خویش
نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب
غلام #خویش همیپروری و چاکر #خویش
اگر برابر #خویشم به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذارم از برابر #خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر #خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثل است
که صبر طفل به شیر از کنار مادر #خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر #خویش
به #عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به #شرم درافتادم از محقر #خویش
تو سر به صحبت #سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور #خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همانچه مورچه را بر سر آمد از پر #خویش
#گرم_قبول_کنی_ور_برانی_از_بر_خویش #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/375
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈