eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار در دام خرابات فتادیم دگربار در دیر مغان روزه گشادیم دگربار در کنج خرابات یکی مغ‌بچه دیدیم در پیش رخش سر بنهادیم دگربار در دست یکی مغ‌بچه دادیم دگربار یک بار ندیدیم رخش وز غم صدبار بمردیم و بزادیم دگربار دیدیم که بی‌عشق رخش زندگیی نیست بی‌عشق رخش زنده مبادیم دگربار با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار شد در سر سودای رخش دین و ما بنگر، و دین داده به بادیم دگربار عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما اینک همه در عین فسادیم دگربار با نیستی خود همه با قیمت و قدریم با هستی خود کسادیم دگربار تا هست همه هستیم مریدش چون نیست شود، مرادیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه کنم که نسازم هدف خدنگ او من؟ به چه عذر جان نبخشم به دو چشم شنگ او من؟ ؟ به چه حیله واستانم خود ز چنگ او من؟ چو خدنگ غمزهٔ او و جان و سینه خورده پس ازین دگر چه بازم به سر خدنگ او من؟ نچشیده طعم شکر ز دهان تنگ او من دل و دین به باد دادم به امید آنکه یابم خبری ز بوی زلفش، اثری ز رنگ او من چو نهنگ بحر دو جهان بدم فرو برد به چه حیله جان برآرم ز دم نهنگ او من؟ ،_غم_عشق_او_شرنگی بخورم به بوی لعلش، چو شکر شرنگ او من به عتاب گفت: ، سر صلح تو ندارم همه عمر صلح کردم به عتاب و جنگ او من ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1014 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن مونس غمگسار جان کو؟ و آن شاهد جان انس و جان کو؟ ؟ و آن آرزوی همه جهان کو؟ حیران همه مانده‌ایم و واله کان یار لطیف مهربان کو؟ ،_زمانی آن عیش و خوشی و آن زمان کو؟ ای شده، دم مزن ز گر عاشق صادقی نشان کو؟ گر باخبری ازو نشان چیست؟ ور بی‌خبری ز جان فغان کو؟ خون و چشم خون فشان کو؟ ور همچو من از فراق زاری دل خسته و جان ناتوان کو؟ ای ، منگر سوی سرگشته مباش هم‌چنان کو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1004 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده بس نکته‌های معنی اندر زبان نهاده در من یزید پیش دکان نهاده در جلوه‌گاه معنی معشوق رخ نموده در بارگاه صورت تختش عیان نهاده ،_از_بهر_جلوهٔ_خود وانگه نشان هستی بر بی‌نشان نهاده روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده ،_وانگه_بدین_بهانه هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان اندر باقی امن و امان نهاده کس را درین میانه چون و چرا نزیبد هر کس نصیب او را هم غیب‌دان نهاده عمری درین تفکر، از غایت تحیر گوش بر آستان نهاده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/999 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
امروز مرا در جز یار نمی‌گنجد تنگ است، از آن در وی اغیار نمی‌گنجد وندر از مستی جز یار نمی‌گنجد با این همه هم شادم کاندر تنگ من غم چاره نمی‌یابد، تیمار نمی‌گنجد از غایت تنگ آمد کین بار نمی‌گنجد کو جام می ؟ تا مست شوم زیراک: در بزم وصال او هشیار نمی‌گنجد کو دام سر زلفش؟ تا صید کند را کاندر خم زلف او نمی‌گنجد جایی که یقین آید پندار نمی‌گنجد عشقش چو درون تازد جان حجره بپردازد آنجا که وطن سازد دیار نمی‌گنجد این قطرهٔ خون تا یافت از خاک درش بویی از شادی آن در پوست چون نار نمی‌گنجد غم گرچه خورد جانم، هم غم نخورم زیراک: اندر حرم جانان غمخوار نمی‌گنجد تحفه بر بردم جان و تن و دین و هوش دل گفت: برو، کانجا هر چار نمی‌گنجد خواهی که درآیی تو، بگذار را کاندر حرم جانان جز یار نمی‌گنجد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/893 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟ نگوید: چون شد آخر آن بیمار چتوان کرد؟ ،_دلم_از_غم_به_جان_آرد چنین است، ای مسلمانان مرا غمخوار چتوان کرد؟ ز داروخانهٔ لطفش چو دارو جان نمی‌یابد بسازم با غم دردش بنالم زار چتوان کرد؟ ،_بر_من_همین_باشد_که_جان_در_راه_او_بازم اگر آن ماه ننماید مرا رخسار چتوان کرد؟ چو از خوان وصال او ندارم جز جگر قوتی بخایم هم از بن دندان جگر ناچار چتوان کرد؟ سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ ز خواب این دیدهٔ بختم نشد بیدار چتوان کرد؟ مرا چون نیست از به جز تیمار و غم روزی ضرورت می‌خورم هر دم غم و تیمار چتوان کرد؟ عراقی نیک می‌خواهد که فخر عالمی باشد ولیکن یار می‌خواهد که باشد عار چتوان کرد؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/872 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد هزاران آه مشتاقان ز هر سو زار برخیزد وگر زلفش برآشوبد ز جان زنهار برخیزد چو رویش پرده بگشاید که و صحرا به رقص آید چو روی بنماید خرد ناچار برخیزد ز هر گوری دو صد بی‌دل ز بوی یار برخیزد نسیم زلفش ار ناگه به ترکستان گذر سازد هزاران عاشق از سقسین و از بلغار برخیزد نوای مطرب اگر در گوش جان آید ز کویش دست بفشاند قلندروار برخیزد چو اندوهش شود غم خور ز تیمار برخیزد دلا بی‌عشق او منشین ز جان برخیز و سر در باز چو عیاران مکن کاری که گرد از کار برخیزد درین دریا فگن خود را مگر دری به دست آری کزین دریای بی‌پایان گهر بسیار برخیزد وگر موجیت برباید، زهی دولت، تو را آن به که عالم پیش قدر تو چو خدمتکار برخیزد حجاب ره تویی برخیز و در فتراک آویز که بی‌عشق آن حجاب تو ز ره دشوار برخیزد عراقی، هر سحرگاهی بر آر از سوز آهی ز خواب این دیدهٔ بختت مگر یکبار برخیزد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/866 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد بس جان که ز رخ او زار برآمد در صومعه و بتکده گذری کرد مؤمن ز و گبر، ز زنار برآمد شور و شغبی از در خمار برآمد در وقت مناجات خیال رخش افروخت فریاد و فغان از ابرار برآمد یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت سرمست و خرامان به سر دار برآمد از سوز شعلهٔ انوار برآمد باد در او بر سر آتش گذری کرد از آتش سوزان گل بی خار برآمد ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد باد سحر از خاک درش کرد حکایت صد نالهٔ زار از بیمار برآمد کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟ کز بوک و مگر جان خریدار برآمد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/860 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند شراب بیخودی در جام کردند لب میگون جانان جام در داد شراب عاشقانش نام کردند کمند زلف خوبان دام کردند به گیتی هر کجا درد بود به هم کردند و نام کردند سر زلف بتان آرام نگرفت ز بس که بی‌آرام کردند به یک جولان دو عالم رام کردند ز بهر نقل مستان از لب و چشم مهیا پسته و بادام کردند از آن لب، کز در صد آفرین است نصیب بی‌دلان دشنام کردند به مجلس نیک و بد را جای دادند به جامی کار خاص و عام کردند به غمزه صد سخن با جان بگفتند به ز ابرو دو صد پیغام کردند جمال خویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند، هر دم سر زلفین خود را دام کردند نهان با محرمی رازی بگفتند جهانی را از آن اعلام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نخستین باده کاندر جام کردند ز چشم مست ساقی وام کردند شراب بیخودی در جام کردند لب میگون جانان جام در داد شراب عاشقانش نام کردند کمند زلف خوبان دام کردند به گیتی هر کجا درد بود به هم کردند و نام کردند سر زلف بتان آرام نگرفت ز بس که بی‌آرام کردند به یک جولان دو عالم رام کردند ز بهر نقل مستان از لب و چشم مهیا پسته و بادام کردند از آن لب، کز در صد آفرین است نصیب بی‌دلان دشنام کردند به مجلس نیک و بد را جای دادند به جامی کار خاص و عام کردند به غمزه صد سخن با جان بگفتند به ز ابرو دو صد پیغام کردند جمال خویشتن را جلوه دادند به یک جلوه دو عالم رام کردند دلی را تا به دست آرند، هر دم سر زلفین خود را دام کردند نهان با محرمی رازی بگفتند جهانی را از آن اعلام کردند چو خود کردند راز خویشتن فاش عراقی را چرا بدنام کردند؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/849 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وقت طرب یافتم آن طناز را ساقی بیار آن جام می، مطرب بزن آن ساز را امشب که بزم عارفان از رویت روشن است آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را دوش ای پسر می چشمت گواهی می‌دهد باری حریفی جو که او مستور دارد راز را روی و آواز دارند هر یک لذتی بنگر که لذت چون بود محبوب را چشمان ترک و ابروان جان را به می‌زنند یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را شور غم چنین حیف است پنهان داشتن در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را پرغوغا شدست از فتنهٔ چشم ترسم که آشوبِ برهم زند را من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را تو مرغ به دام آورده‌ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/632 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان گه که بر آن صورت نظر افتاد از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد گفتیم که عقل از همه کاری به درآید بیچاره فروماند چو به سر افتاد شمشیر کشیدست نظر بر سر مردم چون پای بدارم که ز دستم سپر افتاد در سوخته پنهان نتوان داشتن آتش ما هیچ نگفتیم و حکایت به درافتاد با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش مشتاق چنان شد که چو من بی‌خبر افتاد هان تا لب نستاند از دست کان کز غم او کوه گرفت از کمر افتاد صاحب نظران این گرم چو آتش دانند که در خرمن من بیشتر افتاد نیکم نظر افتاد بر آن منظر مطبوع کاول نظرم هر چه وجود از نظر افتاد نه حریف غم او بود ولیکن با رستم دستان بزند هر که درافتاد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/582 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد دریای آتشینم در دیده موج زد خود کرده بود غارت حوالی بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد دیدار در پایم ارغوان ریخت گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد دیوانگان را می‌بست در سلاسل هر جا که عاقلی بود اینجا دم از جنون زد یا رب که در وی پروای نگنجد دست محبت آنجا خرگاه چون زد غلغل فکند روحم در ملایک هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد ز برون شو گر مرد راه کان کس رسید در وی کز قدم برون زد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/548 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذشت و بازم آتش در خرمن سکون زد دریای آتشینم در دیده موج زد خود کرده بود غارت حوالی بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد دیدار در پایم ارغوان ریخت گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد دیوانگان را می‌بست در سلاسل هر جا که عاقلی بود اینجا دم از جنون زد یا رب که در وی پروای نگنجد دست محبت آنجا خرگاه چون زد غلغل فکند روحم در ملایک هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد ز برون شو گر مرد راه کان کس رسید در وی کز قدم برون زد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/548 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈