خنک نسیم معنبر شمامه‌ای که در هوای تو برخاست بامداد پگاه که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه به یاد شخص نزارم که غرق خون است هلال را ز کنار افق کنید نگاه منم که بی تو نفس می‌کشم زهی خجلت مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه ز تربتم بدمد سرخ به جای گیاه مده به خاطر نازک ملالت از من زود که تو خود این لحظه گفت بسم الله ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/799 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈