آمد به درت امیدواری کو را به جز از تو نیست یاری ،_نیازمندی خجلت‌زده‌ای، گناهکاری از گفتهٔ خود سیاه‌رویی وز کردهٔ خویش شرمساری وز دوست بمانده روزگاری بوده به درت چنان عزیزی دور از تو چنین بمانده خواری خرسند ز خاک درگه تو بیچاره به بوی یا غباری ؟ نومید، چنین امیدواری زیبد که شود به کام دشمن از دوستی تو دوستداری؟ بخشای ز لطف بر کو ماند کنون و زینهاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/979 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈