گر یکی از برآرد خروش بر سر آتش نه غریب است جوش پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق دامن عفوش به گنه بربپوش بوی آورد نسیم صبا بیدل ننشیند خموش مطرب اگر پرده از این ره زند بازنیایند حریفان به هوش ساقی اگر باده از این خم دهد خرقه صوفی ببرد می فروش زهر بیاور که ز اجزای من بانگ برآید به ارادت که نوش از تو نپرسند درازای شب آن کس داند که نخفته‌ست دوش حیف بود مردن بی عاشقی تا داری و بکوش سر که نه در راه عزیزان رود بار گران است کشیدن به دوش اگر خاک شود همچنان ناله زاریدنش آید به گوش هر که دارد از انفاس او می‌شنود تا به قیامت خروش ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/380 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈