بنمای به من رویت، یارات نمی‌افتد آری چه توان کردن؟ با مات نمی‌افتد با جور و جفا، باری، هم‌رات نمی‌افتد؟ می‌افتدت این یک دم کیی براین پر غم شادم کنی و خرم، هان یات نمی‌افتد؟ وندر من الا سودات نمی‌افتد با تو می‌بازم شطرنج وفا، لیکن از بخت بدم، باری، جز مات نمی‌افتد از غمزهٔ خونریزت هرجای شبیخون است شب نیست که این بازی صد جات نمی‌افتد این جور و جفا با من تنهات نمی‌افتد بیچاره ، هان! دم درکش و خون می‌خور چون هیچ دمی با او گیرات نمی‌افتد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/900 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈