تو با این لطف طبع و چنین سنگین و سرکش چرایی به یک بار از جهان در تو بستم ندانستم که پیمانم نپایی شب تاریک هجرانم بفرسود یکی از در درآی ای روشنایی سری دارم مهیا بر کف دست که در پایت فشانم چون درآیی خطای محض باشد با تو گفتن حدیث حسن خطایی نگاری سخت محبوبی و مطبوع ولیکن سست مهر و بی‌وفایی دلا گر عاشقی دایم بر آن باش که سختی بینی و جور آزمایی و گر طاقت نداری جور مخدوم برو که خدمت را نشایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/196 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈