#زندگی_نوشت
بعد از مدتها دست به قلم شدم، در این زمانه که آب و نان اصالت دارد و شعر کمتر خریدار دارد، خصوصا که ذهن هم پریشان باشد و بخواهی دردنامه هم بنویسی! بخشی از غزلی نوپا که شاید کودکی استوار شد
لبریز درد و بلائیم، در ما غمی شعله دارد
چون جنگلی غرق آتش...ای کاش باران ببارد
مانند غزه غریبم، در این هیاهوی عالم
خسته،مقاوم، پر از درد، این درد در ما که کارد؟
این حال محزون و غمگین، این بی قراریِ ممتد!
پایان این قصه غُصه است، این غُصه پایان ندارد...
✍
#محمدامین_رضایی
@m_amin_rezai