چقدر چون همگان، مثـل دیگران باشم به جای عشق، به دنبال آب و نان باشم اگــر پرنــده مـرا آفریـده‌اند چــرا؟ قفس بسازم و در بند آشیان باشم! اگرچه ریشه در این دشت بسته‌‌ام، باید به جای خاک گـرفتـار آسمـــان باشــم... من از نزاع «دلم» با «خودم» خبر دارم چگونه با دو ستم پیشه مهربان باشم؟؟ نه او به خاطر من می‌تواند این باشد نه من به خاطر او می‌توانم آن باشـم -فاضل‌نظری ☕️