روایت عاشقی‌هایِ دخترایِ قم ـ عشق یعنی بیدارشدن با مناجات امیرالمومنین و اولین چیزی که می‌بینی گنبد خوش طرح و رنگ مسجد باشه... ـ عشق یعنی تعارف کردن بسته کوچیک و خوشمزه‌ی شیرینی‌جاتی که واسه خودشونم کمه؛ اما موقع افطار تک‌خوری نمی‌کنن...🍪 ـ عشق یعنی همشون تازه به سختی جاگیر شدن واسه خواب؛ ولی تا متوجه میشن تو جا نداری واست جا باز میکنن. ـ عشق یعنی مناجات‌های آروم نیمه شب و محفل یاد خدا و صدای هق‌هق گریه بچه‌ها ـ عشق یعنی ببینی در حال خوندن کتاب عشق خدا به پهنای صورتش داره اشک میریزه...(: ـ عشق یعنی سر سفره افطار می‌خوای بری چایی بریزی تا لیوان رو دستت میبینه بین زمین و هوا غافلگیرت میکنه و میگه خودم برات میریزم ☕️ ـ عشق یعنی یکی شدن دل‌ها وقتی یه نفر یه گوشه مسجد دلی مداحی می‌خونه و جاذبه‌ی عشق ارباب کل مسجد رو دور هم جمع می کنه،حتی اونایی که درحال استراحت بودن" ـ عشق یعنی با شوخی روی لب های دوستشون که اشکاش از درد پا و دلتنگی خانواده درومده خنده رو جایگزین کنن...🥲 ـ عشق یعنی هر روز تا وقت خالی گیر میاره میگه بچها میاید زیارت عاشورا بخونیم؟! و بعد با صدای قشنگش فضا رو اکلیلی میکنه و دلا رو می بره کربلا... ـ عشق یعنی بالاتر رفتن سرعت بچه‌ها با مداحی (عاااشق شوید که زندگی به عشق است...)😁 ـ عشق یعنی دیدن چشمای پف کرده و قرمز شده از اشک بعد از پخش زنده‌ی حرم ـ عشق یعنی روز آخر دوستش به شوخی بگه از زندان آزاد شدی ولی اون بگه بیرون از مسجد واسم زندانه...⛓ ـ عشق یعنی خادمای دهه هشتادی‌ای که از بیست‌وچهار ساعتِ روز، نمیدونیم چند ساعت چشم روی هم گذاشتن... ـ عشق یعنی ببخشید بازم میشه شما رو ببینیم؟ و آغوش پر از محبتشون موقع خداحافظی :) ـ عشق یعنی خادمای مسجد امام سجاد علیه‌السلام و دویست و هفتاد تا دل پاک و زلال 🌊