مجنون شدم که راهیِ صحرا کنی مرا گاهــی غبــارِ جاده‌ی لیلا ، کنی مرا ... کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست قطـره شدم که راهـی دریـا کنی مرا ... پیـش طبیب آمــده‌‌ام، درد می‌‌کشـم شاید قرار نیست مداوا کنی مرا ... من آمدم که این گره‌ها وا شود همین؛ اصـلا بنـا نبــود ز ســر وا کنی مرا ... حـالا کـه فکـــر آخــــرتـم را نـمـی‌کنـی حق می­‌دهم که بنده‌یِ دنیا کنی مرا ... من ، سال هاست میوه‌ی خوبی نداده‌‌ام وقتش نیـامده که شکـــوفا کنــی مــرا؟ آقا برای تو نه! برای خـــودم بـد است هر هفته در گناه، تماشـــا کنی مرا ... من گم شدم؛ تو آینه‌‌ای گم نمی‌‌شــوی وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا ... این بـار با نگــاه کــریمانه‌‌ات ببیـن شاید غلام خانه‌ی زهرا کنی مرا ... ☕️