|تعریفِانسان|
علم منطق، به تو یاد میدهد چطور موجودات را تعریف کنی؛ مثلا وقتی یک منطقی میخواهد انسان را تعریف کند، ماهیت او را به حیوانناطق تعريف میکند؛ درستاست؟
ولی خیلیها با این تعریف مخالفند؛ استاد میفرمود: من معتقدم نزدیکترین تعریف برای انسان، شاید حیوانناطق نباشد؛ اگر ملکوت انسان را دریابیم، خواهیم فهمید انسان، همان شیدای گمگشته ایست که جلوه و ثروت و زیبایی دنیا، او را راضی نمیکند.
او گمگشته است و گمشدهای دارد که عمر خود را در جستجویش میگذراند؛ روزی به مال، دلخوش میکند و روز دیگر به فرزند و روز سوم، به نگاه مردم و روز آخر به جلوهها؛ غافل از آنکه هیچکدامشان، جنس مرغوبی برای او ندارند و او نمیفهمد و نمیفهمد و نمیفهمد و نمیفهمد.
و او چقدر بیچاره است که در این بازار کلاهبردارهای زیبایی و ثروت و شهرت، شیدای گمگشته است ولی تا آخر عمر نمیفهمد که باید بازار خود را عوض کند.
شاید هم نمیخواهد بفهمد...
تو میدانی این شیدای گمگشته، کِی به آرامش و رضایت و عشق، خواهدرسید؟
تو رسیدهای؟
دوای درد کجاست؟
تو میدانی چهشد که
حسینِفاطمه به آرامش رسید و حبیب و میثم و زهیرش را به آرامش رساند، ولی در عصرگاهانِ شصتویکِهجری، خیلیها در تشنگی و حیرت و بیچارگی و حیوانیت ماندند؟
#حکمت
@mhmm110