سال قبل با بخشی از جایزه‌ای که توی مسابقه برنده شده بودم، تو مسیر رفتن به حوزه‌ی امتحانی نوبت دوم، دو تا گیره‌ی سر گرفتم و مابقی رو توی اون یک ماه با دوستم از هم می‌پرسیدیم بعد امتحان چی می‌چسبه؟ و فارغ از هر حسی، جوابمون هر چیزی که بود می‌رفتیم طرف مغازه‌ش و خوراکی مورد نظرمون رو می‌خریدیم. یه بار تو گرمای ظهر عین دیوونه‌ها حدود یه کیلومتر راه رفتیم و کل مسیر به خودمون و تصمیمی که گرفته بودیم، مسخره‌کنان خندیدیم و از دردها فارغ شدیم. اینطوری وصلشون کردم به کاغذ و قصه‌ش رو نوشتم تا حس فوق‌العاده‌ای که داشتم، ثبت بشه و بمونه🎀🤍