رسیده‌ای یا خواهی رسید! به آنجا که پس از خودنمایی اشک‌ها، لرزیدن چانه و هق هق‌های بی‌صدا، همانند کودک سه ساله‌ای با پشت دست و با عجله رد اشک‌ها را پاک می‌کنی. دست به زانو می‌زنی و با بغضی که گاه و بی‌گاه خودش را در آغوش گلویت می‌اندازد، بلند می‌شوی! خودت را جمع و جور کرده، با عزمی جزم و قلبی امیدوارتر به پرواز در می‌آیی! در آسمانِ خدا، به سوی آغوشِ خدا! از قلب و قلم "رقیه برومند" تقدیم به "لئا"