از گوشه گوشهی قلب دخترک جوانهها سبز شده بود. جوانههای امید! همان جوانهها که روزگاری نه چندان دور، طوفان غم چشمان شورش را دوخت به سبزی دلربایشان و کار داد دست دل کوچکش! آنچنان که خدا نصیب کافر نکند. اما حالا توفیر داشت با تمام عمرش! هر گوشه از قلبش را نگاه میکردی سبزی جوانهها به چشم میخورد که با ریشههایشان قلب دختر را در آغوش کشیده بودند. او برگشت با جوانههایی که قد کشیده و حالشان خوب شده بود...
از قلب و قلم "
رقیه برومند"
تقدیم به "
پیشی در جنگلهای پاییزی"