#رمان_محمد_مهدی 159
🔰 همسر
#محمد_مهدی : منظورت چی هست؟
یعنی میخوای چه کاری انجام بدی که تا الان انجام ندادی؟
💠 محمد مهدی : نمی دونم ، باید بشینم فکر کنم ، ما آدم ها خیلی استعداد داریم ، خیلی
خیلی فرصت ها رو از اول زندگی خودمون از دست دادیم
از وقتی که به سن بلوغ رسیدیم ، می تونستیم کارهای زیادی برای امام زمان (عج) انجام بدیم و ندادیم
چقدر فرصت های زیادی که در ایام دانشگاه و در خوابگاه و زمان های دیگه از دست دادیم
👈 چقدر جلسات و دور همی هایی که به گناه ختم شد ، می تونست برای حضرت کار بشه و نشد
می تونستیم اون جلسات نریم و برای حضرت کار کنیم
چقدر شب ها که خوابمون نمی اومد اما الکی رفتیم خوابیدیم و وقت تلف کردیم و برای حضرت کاری نکردیم
چقدر برنامه ها و فیلم ها دیدیم که می تونستیم نبینیم و اون وقت رو برای امام زمان به کار ببریم
خانم جان،
واقعا اگر نگاه کنیم می بینیم اوقات زیادی از عمر خودمون رو برای حضرت استفاده نکردیم
حساب کن اگر اون زمانها رو اضافه می کردیم به زمان کار برای حضرت، الان هم از نظر معنوی جلو بودیم و به خدا و به امام نزدیک تر بودیم ،
هم اینکه مطمئنا مسیر ظهور نزدیک تر می شد
👌 همه ما باید چنین حساب کتاب هایی داشته باشیم و از گذشته و وفت تلف کردن های گذشته عبرت بگیریم و دیگه اون ها رو تکرار نکنیم تا بتونیم مسیر ظهور رو هموار تر کنیم
❇️ همسر محمد مهدی: یک سوال ازت بپرسم راستشو میگی؟
💠 محمد مهدی : جانم ؟ بفرما ، حتما
❇️ همسر محمد مهدی : بعد مراسم شب 19 ماه مبارک ، با حاج اقا درباره رفتن به عراق و مدافع حرم شدن صحبت کردی؟
ادامه دارد...
✍️ احسان عبادی
@ma_va_o