🌹مومن، آماده برای عروج🌹
دوستى داشتم از اهل شيراز بهنام «حاج مؤمن» بسيار مرد صافى ضمير و روشن دل و با ايمان و تقوى بود، و اين حقير از دعاهاى او و استشفاع از او اميدها دارم.
مىگفت: خدمت حضرت حجّة بن الحسن العسكرىّ (عجّل الله فرجَه الشّريف) مكرّر رسيدهام.
از جمله مىگفت: يكى از ائمّه جماعت شيراز روزى به من گفت: بيا با هم برويم به زيارت حضرت علىّ بن موسى الرّضا (عليه السّلام) و يك ماشين دربست اجاره كرد و چند نفر از تجّار همراه او بودند.
حركت نموده به شهر قم رسيديم و در آنجا يكى دو شب براى زيارت حضرت معصومه (عليها السّلام) توقّف كرديم. و براى من حالات عجيبى پيدا مىشد و ادراك بسيارى از حقائق را مىنمودم. يك روز عصر در صحن مطهّر آن حضرت به يك شخص بزرگى برخورد كردم و وعدههایى به من داد.
حركت كرديم به طرف طهران و سپس به طرف مشهد مقدّس.
از نيشابور كه گذشتيم ديديم يك مردى به صورت عامى در كنار جادّه به طرف مشهد ميرود و با او يك كوله پشتى بود كه با خود داشت. اهل ماشين گفتند اين مرد را سوار كنيم ثواب دارد، ماشين هم جا داشت.
ماشين توقّف كرده چند نفر پياده شدند و از جمله آنان من بودم، و آن مرد را به درون ماشين دعوت كرديم. قبول نمىكرد، تا بالاخره پس از اصرار زياد حاضر شد سوار شود به شرط آنكه کنار من بنشيند و هر چه بگويد من مخالفت نكنم.
سوار شد و پهلوى من نشست، و در تمام راه براى من صحبت ميكرد و از بسيارى از وقايع خبر مىداد و حالات مرا يكايك تا آخر عمر گفت. و من از اندرزهاى او بسيار لذّت می بردم و برخورد به چنين شخصى را از مواهب بزرگ پروردگار و ضيافت حضرت رضا (عليه السّلام) دانستم. تا كم كم رسيديم به قدمگاه و به موضعى كه شاگرد شوفرها از مسافرين «گنبدنما» ميگرفتند.
همه پياده شديم...
#معادشناسی #مجلس_سوم
#علامه_حسینی_طهرانی
🔖این داستان ادامه دارد...
✍️حکایت های ناب
🔻
@maad_shenasy