😭
بسته راه چاره ، دید و گریه کرد
طفل بی گهواره، دید و گریه کرد
دختر آواره دید و گریه کرد
روسریِ پاره دید و گریه کرد
او چهل سال است کارش گریه است
این چهل سال افتخارش گریه است
دست بسته، از زنان شرمنده شد
از تمامِ کاروان شرمنده شد
بیشتر از دختران شرمنده شد
مجلس می، آنچنان شرمنده شد
در میان راه، تنها مرد بود
بین یک جمعیتی نامرد بود
از غمِ ویرانه رفتن اشک ریخت
پایکوبی کرد دشمن، اشک ریخت
لحظه معجر گرفتن اشک ریخت
مرد ها دنبال یک زن…اشک ریخت
هم زیارتنامه اش آتش گرفت
هم سر و عمامه اش آتش گرفت
(آیا)باورش میشد که غم پیرش کند؟
خواهرش را زجر زنجیرش کند
زادهء مرجانه تکفیرش کند
حرمله اینقدر تحقیرش کند
نا نجیبِ پست با یک مشک آب
پرسه میزد پیش چشمان رباب
کوچه های شام خیلی سخت بود
سنگهای بام خیلی سخت بود
طعنه و دشنام خیلی سخت بود
جام و بزم عام خیلی سخت بود
حرفهای تند و تیزی می شنید
واژه ای مثل کنیزی می شنید
خنده های شمر یادش مانده است
ماجرای شمر یادش مانده است
چکمه های شمر یادش مانده است
جای پای شمر یادش مانده است
کندی خنجر عذابش میدهد
ضربه آخر عذابش میدهد
آمد و بال و پرش را جمع کرد
دست بی انگشترش را جمع کرد
با حصیری پیکرش را جمع کرد
روی دستش حنجرش را جمع کرد
صورتِ خود را به روی خاک زد
یادِ عریانی گریبان چاک زد
#روضه_خودمانی
@maadshenasii