🚨
#پاداشخویشتنداری (ابن سیرین)
✍ابن سیرین مردی بزّاز بود،
می گوید:
در بازار شام در مغازه خود برای فروش پارچه نشسته بودم، زنی جوان وارد مغازه شد در حالی که حجاب کامل اسلامی را رعایت کرده بود!
🔹از من درخواست چند نوع پارچه کرد، آنچه می خواست به او عرضه کردم،
گفت: پسر سیرین!
این بار پارچه سنگین است و مرا طاقت حمل آن به منزل نیست، شما این بار را به خانه من بیاور و در آنجا قیمتش را از من بستان.
🔹من بی خبر از نقشه شومی که او برای من کشیده، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روی و موی برداشت و در برابر من کمال طنازی و عشوه گری آغاز نمود،
تازه بیدار شدم که به دام خطرناکی گرفتار آمده ام، بدون این که خود را ببازم، به اطاق رفتم، او را خام کردم،
🔹سپس محل قضای حاجت را از او پرسیدم،
گفت: گوشه حیاط است، به محل قضای حاجت رفتم، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست نالیدم، آن گاه تمام هیکل و لباسم را به نجاست آلوده کردم و با همان منظره نفرت آور بیرون آمدم.
🔹چون زن جوان مرا به این حال دید سخت عصبانی شد و انواع ناسزاها را نثار من کرد.
سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بیرون کرد، به منزل خود رفتم، لباس هایم را عوض کردم و بدن را از آلودگی شستم.
🔹عنایت خدا به خاطر ورعی که به خرج دادم هم چنان که به خاطر ورع یوسف، شامل حال یوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غیب به روی دلم باز شد و علم تعبیر خواب به من مرحمت شده و بخشیده شد.
📚
منبع : انصاریان، حسین؛ عرفان اسلامی: 8/ 255
کانال
#مکتب_الحسین
@mactabolhosain
─┅═༅𖣔🇮🇷𖣔༅═┅─
https://eitaa.com/mactabolhosain