🍃🌸🍃🌸🍃
🚨برای اموات فاتحه کبیره بخونید
✍یکی از علمای شیعه به نام شیخ مهدی فقیهی جهت استخاره و رفع گرفتاری نزد آیت الله بهجت میرود.
آیت الله بهجت به ایشان میفرماید:
چرا فاتحهی کبیره نمیخوانید؟
شیخ مهدی میپرسد،
فاتحهی کبیره چیست؟
آیت الله بهجت میفرماید:
🔺سوره حمد یک مرتبه
🔺چهار قل هر کدام یک مرتبه
(سورههای توحید، کافرون، ناس و فلق)
🔺سوره قدر هفت مرتبه
🔺آیت الکرسی سه مرتبه
سپس آیت الله بهجت میفرماید:
هرکس برای میتی اینگونه فاتحه بخواند،
هم رفع گرفتاری از خودش میشود و هم گنجی است برای میت.
شیخ مهدی فقیهی میگوید:
به روستای خودمان رفتم و بر سر قبر پدر و مادرم فاتحهی کبیره را خواندم و به قم بازگشتم.
🔺شب عمهام خواب پدر و مادرم را میبیند که خمرهای از طلا و جواهرات در مقابلشان است.
عمهام از من پرسید چه خیراتی برای پدر و مادرت فرستادی؟
گفتم: فاتحهی کبیره را خواندم.
مشخص شد روزی که من فاتحهی کبیره را برای پدر و مادرم خواندهام، رحمت واسعهای از طرف خداوند شامل حالشان شده است.
🔺در ضمن به برکت خواندن فاتحهی کبیره، گشایشی نیز در زندگیام مشاهده کردم.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحيم🌸
📌#تلنگر
✍ﻣﺤﻤﺪ علی ﻛﻠﻰ قهرمان بوکس جهان ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺸﻌﻞ ﺍﻟﻤﭙﯿـﮏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳت ﺑﮕﯿـﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﺶ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﯾﺪ!
ﺳـﺮﺵ ﺭﺍ ﻧﺰﺩﯾﮏ میکروفن ﺑﺮُﺩ
ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ یکصد ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﮔُـﻔﺖ :
ﻳَﺎ ﺃَﻳُّﻬَﺎ ﺍﻟْﺈِﻧْﺴَﺎﻥُ ﻣَﺎ ﻏَﺮَّﻙَ ﺑِﺮَﺑِّﻚَ ﺍﻟْﻜَﺮِﻳﻢِ
ﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ!
ﭼﻪ ﭼــﯿﺰﯼ ﺗﺮﺍ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ
ﭘﺮﻭﺭﺩﮔـﺎﺭ ﮐﺮﯾم ﻣﻐـــرﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎﺩﺗﺎﻥ هست ﻣﻦ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺟﻬـﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ
ﻭ کسی ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻠﻢ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ ،
📌ﻭﻟﯽ ﺣﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧـﻢ مشعلی ﺭﺍ ﺁﺗـﺶ ﺑـﺰﻧﻢ !!!
ﺟﻮﺍﻧﯿﺖ ، ﻋﻤرﺕ ، ﭘولت ،
ﻗﺪﺭﺗﺖ ، ﻗﻮﻣﺖ ، ﺯﺑاﻧﺖ ،
ﺑرﺍﺩﺭﺍﻧﺖ ، ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﺖ ، ﭘستت...
ﭼﻪ ﭼﯿـﺰﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧسبت ﺑﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﻐـﺮﻭﺭ ساخته؟!!!
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📚تشرف مرد صابونی خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✍شخص عطّاری از اهل بصره میگوید:
روزی در مغازه عطّاریم نشسته بودم که دو نفر برای خریدن سدر و کافور به دکّان من وارد شدند.
وقتی به طرز صحبت کردن و چهرههایشان دقّت کردم، متوجّه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولی نیستند.
به همین جهت از شهر و دیارشان پرسیدم،
ولی جوابی ندادند.
من اصرار میکردم،
ولی جوابی نمیدادند.
به هر حال من التماس نمودم،
تا آنکه آنها را به رسول صلی الله علیه و آله و آل اطهار آن حضرت قسم دادم.
🔺مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند:
ما از ملازمان درگاه حضرت حجّت(عج) هستیم.
یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود، وفات کرده است، لذا حضرت ما را مأمور فرمودهاند که سدر و کافورش را از تو بخریم.
همین که این مطلب را شنیدم،
دامان ایشان را رها نکردم و تضرّع و اصرار زیادی نمودم که مرا هم با خود ببرید.
گفتند : این کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرمودهاند، جرئت این جسارت را نداریم.
گفتم : مرا به محضر حضرتش برسانید،
بعد همان جا، طلب رخصت کنید.
اگر اجازه فرمودند، شرفیاب میشوم وگرنه از همان جا برمیگردم.
و در این صورت، همین که درخواست مرا اجابت کردهاید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد.
🔺بالاخره وقتی تضرّع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحّم نموده و منّت گذاشتند و قبول کردند.
من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکّان را بستم و با ایشان به راه افتادم، تا آنکه به ساحل دریا رسیدیم.
آنها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند، بر روی آب راه افتادند، ولی من ایستادم.
متوجّه من شدند و گفتند:
نترس، خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم بده که تو را حفظ کند.
بسم اللّه بگو و روانه شو.
این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حقّ حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ قسم دادم
و بر روی آب مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم.
🔺ناگاه ابرها به هم پیوستند و باران شروع به باریدن کرد.
اتّفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابونی پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.
وقتی باران را دیدم، به یاد صابونها افتادم و خاطرم پریشان شد.
به محض این خطور ذهنی، پاهایم در آب فرو رفت، لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم،
ولی با همه این احوال از همراهان دور میماندم.
آنها وقتی متوجّه من شدند و مرا به آن حالت دیدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بیرون کشیدند و گفتند:
از آن خطور ذهنی که به فکرت رسید،
توبه کن و مجدّداً خدای تعالی را به حضرت حجّت(عج) قسم بده.
🔺من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حقّ حضرت حجّت(عج) قسم دادم و بر روی آب راهی شدم.
بالاخره به ساحل دریا رسیدیم و از آنجا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم.
مقداری که رفتیم در دامنه بیابان،
چادری به چشم میخورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.
همراهان گفتند:
تمام مقصود، در این خیمه است.
و با آنها تا نزدیک چادر رفتم و همان جا توقّف کردیم.
یک نفر از ایشان برای اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد.
به طوری که سخن مولایم را شنیدم،
ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمیدیدم.
🔺حضرت فرمودند:
«او را به جای خود برگردانید؛
زیرا او مردی است صابونی».
این جمله حضرت، اشاره به خطور ذهنی من در مورد صابون بود، یعنی هنوز دل را از وابستگیهای دنیوی خالی نکرده است.
تا محبّت محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی همنشینی با دوستان خدا را ندارد...
📚 العبقری الحسان جلد ۲ ص ۱۳۴
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحيم🌸
🚨چهار نعمتی که بهتر است
هر روز صبح یاد کنیم
🤲اَلحَمدُ للهِ الَّذِی عَرَّفَنِی
نَفسَهُ وَلَم یَترُکنِی عُمیانَ القَلب
ستایش خدا را که خود را به من شناساند
و مرا کوردل نگذاشت.
🤲اَلحَمدُ للهِ الَّذِی جَعَلَنِی
مِن أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه
ستایش خدا را که مرا از امت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد.
🤲اَلحَمدُ للهِ الُّذِی جَعَلَ رِزقِی فِی یَدَیهِ وَ لَم یَجعَل رِزقِی [وَ لَم یَجعَله] فِی أَیدِی النَّاس
ستایش خدا را که روزیم را در دست
خودش قرار داد و آن را در دست مردم ننهاد.
🤲اَلحَمدُ للهِ الَّذِی سَتَرَ ذُنُوبِی وَ عُیُوبِی
[سَتَر ذَنبی] وَ لَم یَفضَحنِی بَینَ الخَلائِق
ستایش خدا را که گناهانم وعیوبم را
پوشاند و مرا در میان مردم رسوا نکرد
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📌مناظره بسیار زیبای امام باقر علیه السلام با دانشمند بزرگ مسیحی
✍روزی دانشمند بزرگ مسیحی که فوق العاده پیر بود از عبادتگاه خود بیرون آمد و با شکوه و جلال تمام در صدر مجلس قرار گرفت.
سپس نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای جذاب و نورانی امام باقر علیه السلام نظر دانشمند را جلب کردو پرسید :
شما از مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
امام : از مسلمانان.
دانشمندمسیحی :
از دانشمندان آنان هستید یا نادانان؟
از نادانان نیستم
به چه دلیل شما مسلمانان می گویید
که اهل بهشت غذا می خورند و آب می آشامند ولی قضای حاجت ندارند،
🔻آیا چنین موضوعی در دنیا نظیر دارد؟
آری، نظیر آن در دنیا جنین است که در رحم مادر غذا می خورد ولی نیازی به قضای حاجت ندارد.
پرسش دیگر دارم.
بفرما.
شما می گویید میوه ها و نعمت های بهشتی طوری است هر چه از آنها خورده شود کم نمی شود.
آیا چنین مطلب نمونه ای در این جهان دارد؟
آری، نمونه آن خاک است همواره برای عموم استفاده کنندگان آماده است.
دانشمند مسیحی از پاسخ های امام باقر علیه السلام سخت ناراحت شد و گفت:
🔻مگر تو نگفتی از دانشمندان نیستم؟
گفتم: از نادانان نیستم.
پرسش سوم اینکه کدام ساعت از شبانه روز، نه از شب حساب می شود و نه از روز؟
ساعت بین سپیده دم تا طلوع آفتاب،
در این ساعت بیماران شفا می یابند، گرفتاران نجات پیدا می کنند،
خداوند این ساعت را برای کسانی که در اندیشه روزی و حساب و کتاب الهی هستند لحظه های شیرین قرار داده،
و نا اهلان و کور دلان از برکات این ساعت محرومند و در خواب غفلت فرو می روند...
دانشمند مسیحی از جواب های فوری و روشن امام چنان تکان خورد که گفت :
🔻به خدا سوگند!
اگر زنده ماندم تا زمانی که او در اینجاست برای پاسخگویی به سؤالات شما حاضر نخواهم شد.
📚بحار،ج 46، ص 306 - 313
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸🍃🌸🍃🌸
📌#وسوسه_در_وضو
✍يكى از مسلمانان در وضو گرفتن
وسواس داشت يعنى چندين بار اعضاء
وضو را مى شست ،
ولى به دلش نمى چسبيد
و آن را نادرست مى خواند
و تكرار مى كرد.
عبدالله بن سنان مى گويد :
به حضور امام صادق عليه السلام رفتم
و از آن مسلمان صحبت كردم و گفت :
با اين كه او يك مرد عاقل است
در وضو گرفتن وسواس دارد.
امام فرمود :
اين چه عقلى است كه در او وجود دارد،
و چگونه مرد عاقلى است ،
با اين كه از شيطان پيروى مى كند!
گفتم : چگونه از شيطان پيروى مى كند؟
فرمود : از او بپرس
اين وسوسه كه به او دست مى دهد،
و وسواسى كه دارد از چيست ؟
خود او در جواب خواهد گفت :
از كار شيطان است .
📚 ابليس نامه 1/96 - بحار الانوار 21/336
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
هدایت شده از داستانهای آموزنده
❤️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند.
«اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة»
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
💫داستان آموزنده
📌#خشمشيطان در برابر سكوت
📚جابر بن عبداللّه انصارى آن مرد
صحابى و يار با وفا حكايت كند:
✍روزى مولاى متّقيان اميرالمؤ منين ،
امام علىّ بن ابى طالب صلوات اللّه عليه از محلّى عبور مى نمود،
ناگهان متوجّه شد كه شخصى مشغول فحش دادن و ناسزاگوئى ، به قنبر غلام آن حضرت است ؛
و قنبر مى خواست تلافى كند و پاسخ آن مردبى ادب و تحريك شده شيطان و هواى نفس را بدهد.
ناگهان اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام بر قنبر بانگ زد كه : آى قنبر! آرام باش
و سكوت خود را حفظ كن و دشمن خود را به حال خود رها ساز تا خوار و زبون گردد.
🔻سپس افزود :
ساكت باش و با سكوت خود،
خداى مهربان را خوشنود گردان
و شيطان را خشمناك ساز
و دشمن خويش را به كيفر خود واگذارش نما.
امام علىّ عليه السلام پس از آن فرمود:
اى قنبر! توجّه داشته باش كه ؛
هيچ مؤ منى نتواند خداوند متعال را،
جز با صبر و بردبارى خشنود سازد.
و همچنين هيچ حركت و عملى همچون خاموشى و سكوت ، شيطان را خشمگين و زبون نمى گرداند.
🔻و بدان كه بهترين كيفر براى احمق ،
سكوت در مقابل ياوه ها و گفتار بى خردانه او است .(1)
حقير گويد:
تأييد و مصداق بارز آن ،
نيز كلام خداوند متعال است كه فرمود:
(اِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)(2)؛
وقتى با افراد نادان و بى خرد مواجه گشتيد،
او را بدون پاسخ رها سازيد.
📚1-الكنى و الا لقاب : ج 2، ص 294.
2-سوره فرقان : آيه 63.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
✔️ حکایتی زیبا
✍مولانا تو مثنوی معنوی توصیف بامزهای داره از درک افراد از جهان هستی میگه که:
مگسی بر پرِ كاهی نشست كه آن پر كاه
بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی میراند
و میگفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خواندهام.
در اين كار بسيار تفکر کرده ام.
ببينيد اين دريا و اين كشتی را و مرا كه
چگونه كشتی میرانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی میراند.
آن ادرار، دريای بیساحل به نظرش
میآمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ.
زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.
🚨جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.
آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس است و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و برگ كاه...
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📚حکایت و داستان خواندنی ضربالمثل باج سبیل دادن
✍باج سبیل دادن در زمانی استفاده میشود که شخصی میخواهد با زور و قلدری از کسی پول بگیرد.
در این شرایط میگویند
فلانی باج سبیل گرفته است.
در زمانهای قدیم و در عهد سامانیان ریش و سبیل مردان بسیار بلند بود و این را نشانه ای مردانگی میدانستند.
به همین دلیل وقتی میخواستند مردی را مجازات کنند ریش و سبیل او را میتراشیدند
و وقتی میخواستند زنی را مجازات کنند گیسوان او را میبریدند.
با این حال در این دوران ریش به اندازه سبیل ارزش و اعتبار نداشت.
🔻اما کم کم سبیل داشتن از رونق افتاد و ریشهای بلند و انبوه جای آن را گرفتند.
یکی از نکتههای مهم تاریخی در این باب، مخالفت شاه عباس صفوی با ریش گذاشتن بود.
ریش در زمان شاه عباس بازارش کساد شد و به اعتبار سبیل اضافه شد.
وی در آغاز سلطنت خود به همه مردان ایرانی دستور داد باید ریشهای خود را بتراشند؛
اما گذاشتن سبیل آزاد بود و خود شاه عباس هم سبیلهای بلندی داشت.
شاه عباس سبیل را نوعی آرایش صورت میدانست و با توجه به بلندی و کوتاهی، به خدمتکاران خود بیشتر و کمتر حقوق میپرداخت.
🔻بنابراین درباریان با توجه به کیفیت و تناسب سبیل حقوق و مزایای بیشتری دریافت میکردند.
این نوع اضافه حقوق و مزایا که به خاطر سبیل بود؛ کم کم در اصطلاح عامه به باج سبیل معروف شد.
زیرا سبیل دارها به این مقدار پولی که بابت سبیل از شاه دریافت میکردند قانع نبودند
و از کدخدایان و روستاییان و طبقات ضعیف جامعه پول و جنس و…
به عنوان باج سبیل دریافت میکردند.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🌸بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحيم🌸
🚫#بزرگترینگناهکبیره کدام گناه است؟
❶ #شرک به خدا
❷ #ناامیدی از رحمت خدا
🔅لا يَيْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُون.َ
(آیه ۸۷ سوره یوسف)
از رحمت خدا ناامید نمی شود مگر کافر.
🔻یعنی اگر کسی گناهی هم انجام داد از #رحمت خدا نباید ناامید شود.
🔅يا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا.
(آیه ۵۳ سوره زمر)
ای کسانی که اسراف کردید در گناه کردن چرا از رحمت من خدا، ناامید شده اید. توبه کنید. من همه گناهان شما را با هم می بخشم.
🔻🔻🔻
🚨به شرطی که انسان #توبه کند.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
📚داستان توبه شعبانه
✍شخصی به نام شعبانه، زن بدنامی بود و به خاطر این کارها ثروت هنگفتی هم پیدا کرده بود.
او برای کارهایش خانم هایی را استخدام کرده بود.
روزی از کوچه ای رد می شد،
صدای گریه از خانه ای شنید.
یکی از نوکرهایش را فرستاد تا ببیند
چه خبر است؟
نوکر برنگشت.
دومی را فرستاد برنگشت.
سومی هم همین طور.
🔻چهارمی که می خواست برود
گفت به هر چه می پرستی تو را قسم می دهم فقط به من بگو چه خبر است،
دوباره برگرد.
لحظاتی بعد چهارمی برگشت و گفت کسی دارد وصیت می کند.
شعبانه خودش را پوشاند و مخفیانه به داخل رفت.
دید آخوندی در حال نصیحت کردن است
می گوید مردم هرچه گناه کردید ناامید نشوید،
توبه کنید.
خدا شما را می بخشد.
🔻شعبانه منقلب شد گفت:
خدا همه را می بخشد؟
همه را می بخشد.
هر گناهی که کرده باشد؟
هر گناهی، حتی اگر شعبانه باشد.❗️
شعبانه گفت :
من شعبانه هستم آیا خدا من را می بخشد؟
آخوند گفت :
بله که می بخشد به شرط اینکه توبه واقعی باشد.
شعبانه توبه کرد و به جایی رسید که علما و بزرگان زیادی، شاگرد شعبانه بودند.
🚨از رحمت خدا ناامید نشویم
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande