🦋 خانم ط _حسینی 🎬 گفتم:عدنان,توخوب میدانی که ازدواج ما وجه المصالحه بوده پس اگر توانتحارکنی,یعنی مرا کشتی ,چون پدروعشیره ات مرگ تورا از چشم من میدانند وبی شک دشمنی ها دوباره شروع میشود وقصاص خون تو میشود ریخته شدن خون من وجوانان عشیره ی بنی ساعد... عدنان:زور الکی نزن ناریه ,من بهشت را میخواهم ,بعدش دولت اسلامی عراق وشام ومجاهدانش,امنیت تورا تضمین میکنند همانطور که قصرزیبای مرا دربهشت تضمین کرده اند.... وای من, که چگونه مغز همسرنابغه ام را شستشوداده اند...انوقت بود که ازکرده ی خودم از عمق جان پشیمان شدم وارزو میکردم کاش زمان به عقب برمیگشت.... هرچه کردم که منصرفش کنم نشد که نشد وروز بعد خبر حمله ی انتحاری قهرمان ومجاهد ازجان گذشته ی دولت اسلامی درهمه جا پیچید....احترام به من وفیصل صدبرابر شده بود...مدرک پزشک ویژه به من داده شد وخیلی کارهای دیگر اما غم از دست دادن عدنان برایم خیلی سنگین بود وبااین کارها قابل جبران نبود.. تااینکه صبح روز بعداز انتحار عدنان ,پدرم با من تماس گرفت...تماسی که سراغاز اوارگیم شد.... اینجا که رسید,اشکهایش را که با به خاطراوردن اتفاقات تلخ زندگیش,جاری شده بود پاک کردوگفت:سلماجان,بخواب, بقیه اش باشد برای فردا شب.... شبت خوش... درفکر نخودمغزانی بودم که باریسمان پوسیده ی مولویهای داعشی به عمق چاه جهنم نزول کردند که به خواب رفتم.... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌💖 کانال مدداز شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «»