همه جا تیره و تار است شب اول قبر شب تنگی مزار است شب اول قبر هرکه خوش بوده نَظاراست دم غسل و کفن هر که مِی خورده خمار است شب اول قبر رمقی نیست که فریاد کِشَم از دَردَم سینه ام تحت فشار است شب اول قبر تک و تنها بگذارن مرا و بروند کَندن از ایل و تبار است شب اول قبر چون بپرسن ز رب و ز نبی بر دهنم گوئیا قفل به کار است شب اول قبر با همین حال ولی شوق به مُردن دارم شوقم از دیدار یار است شب اول قبر حکم دوزخ چه بِبُرن برایم دو ملک حیدرم ناجی نار است شب اول قبر آری آنکس که در این دار بلا گفت حسین با حسینش سرو کار است شب اول قبر ............ دم بدم به گوش میاد دنیا نداره اعتبار یه روز میای یه روز میری نداری هیچ ره فرار خوش خط وخال این جهان خطر داره به مثل مار دل و مبند بر او ترا نیش میزنه آخر کار مگر که نشنیدی میگن دنیا محل گذره بخوای نخوای آدمیزاد باید از اینجا در بره باشی اگر خضر نبی آب بقا را بنوشی یه روز میاد توهم باید دیده زدنیا بپوشی قارون و گنج بی مثال سکندر و اون شرح حال بوقت رفتن دستشون خالی بوده از زر و مال ظلم وستم مکن به کس مبر تو آبروی کس باید یه روز جواب بدی تو دادگاه دادرس چو روز رسوائی بیاد هرکی به دادخواهی میاد علیه تو جوارحت دادنِ گواهی میاد فردای محشر هرکسی گرفتارِ به کار خود اصل و نصب ، قدرت و مال واللهِ که نداره سود دیدهٔ یعقوب نبی کور شده از داغ پسر گرفتاره به کارِ خویش نداره یوسفش نظر میاد ندا هرکسی که حقّی به دیگری داره گریبانش رو بگیره به محظر ما بیاره کاری نکن که شرمسار از عمل خودت بشی پرونده ات را وا کنند زخود خجالت بکشی طعمهٔ مار و مور قبر میشه تمام بدنت خرد میشه استخوان تو حتی میپوسه کفنت تا سیر بشه چشمون تو خاک میریزن بصورتت داشتی طمع درهمه عمر به مال و گنح و قدرتت جملهٔ آخرِ (صفا) اینه اجل در کمینه هرکه باشی هرچه باشی جای تو زیر زمینه استاد ... .