. شام غمم گذشت و سحر شد نیامدی عمرم به پای هجر تو سر شد نیامدی از بسکه گریه کردم و نالیدم از فراق اشکم عجین خون جگر شد نیامدی هر جا به سویت آمدم اما ندیدمت از دوری ات که زخم،بصر شدنیامدی تا کی دعا کنم ز برای وصال تو بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی از غصه نیامدنت شعله ور شدم سهم دلم ز هجر، شرر شد نیامدی این قلب پاره پاره ام از دوری رخت بر هر چه آه و ناله سپر شد نیامدی شاید شبی ز کوچه قلبم گذر کنی شاید نصیبم از تو نظر شد، نیامدی . ✍ .