(مامان دو دختر ۶ و ۴ ساله) از چند ماه قبل تقویم 📅 رو که ورق می‌زدم، وقتی به ماه بهمن رسیدم با خودم گفتم: به‌به! چه ماه زیبایی! چه اعیادی! و چه تعطیلی‌هایی🤩 سه تا شنبه تعطیل.🥳 از همون موقع تو ذهنم بود ۲-۳ تا کار اساسی که چند وقته تو ذهنمه رو تو فرصت این تعطیلی‌ها انجام بدیم! شنبهٔ اول که به مناسبت روز پدر به دید و بازدید و عرض ادب به پدرها گذشت. اما جمعهٔ قبل از ۲۲ بهمن، بعد از صبحانه یهو به ذهنم رسید که نقشه رو عملی کنم.😋 رو کردم به همسرم و گفتم: عزیزم ممکنه امروز که خونه هستی به مناسبت یوم‌الله ۲۲ بهمن✌🏻 کمک کنی و این پردهٔ پذیرایی رو بعد از ۳ سال باز کنی و بشوریم؟! با گفتن این جمله دختر بزرگم از جا پرید و درحالی‌که چشماش از شادی برق می‌زد! (انگار که یه هدیهٔ شگفت‌انگیز گرفته باشه!) داد زد: آخ جون! خونه‌تکونی!😅🏠 همسرم درحالی‌که جا خورده بود گفت: نه بابا جون، مامان منظورش فقط شستن پرده بود چون خیلی وقته... و من درحالی‌که ناخودآگاه لبخند شیطنت‌آمیزی گوشهٔ لبم ظاهر شده بود، 😈 گفتم: حالا دل بچه رو نشکن دیگه، کار خاصی نمی‌کنیم که...🤪 خلاصه سفرهٔ صبحانه جمع شد و همسر نردبون آوردن و پرده رو پایین آوردن و با دیدن شیشه‌هایی که تقریباً ۳ سال بود دستمال نخورده بودن 🖼 گفتن: خب حالا می‌خوای شیشه پاک‌کن هم بده یه دستمالی بزنیم!😁 این جمله شادی بیشتری رو تو چشمای بچه‌ها آورد: مامان به ما هم پیس‌پیسی بده! و این‌گونه بود که درحالی‌که من داشتم به پیشنهاد شخص همسر به کارهای مطالعاتی عقب‌افتادهٔ خودم می‌رسیدم، 🤓 به کمک پدر و دخترها کل شیشه‌های پنجرهٔ پذیرایی و دیوار زیرشون با پیس‌پیسی برق افتادن و دخترها که ظاهراً خیلی هم از کارشون لذت می‌بردن😅 هر چند دقیقه یک‌بار منو صدا می‌کردن که مامان ببین چه تمیز شد! و من هم آفرین و تشکر و لبخندی نثارشون می‌کردم.😍 البته اعتراف می‌کنم که اصلاً نیتم تمیز کردن دیوارها نبود و کاری که اون روز دخترها با شوق انجام می‌دادن، خودم یادم نمیاد خونهٔ مامانم انجام داده باشم! هر چند که واقعاً براشون تفریح بود و چون می‌دیدم که به دلخواه خودشون و کاملاً هم به صورت بازی انجام می‌دادن، حرفی نمی‌زدم و دخالتی نمی‌کردم. هر کدوم یه اسپری آب داشتن و یه دستمال و انصافاً هم خوب تمیز می‌کردن! جای چسب‌هایی که تا چند وقت پیش نقاشی‌ها و کاردستی‌هاشون رو می‌چسبوندن، خیلی خوب پاک می‌شد و اثری نمی‌موند و من به این فکر می‌کردم که چقدر زود گذشت اون روزهایی که در و دیوار خونه پر از کاغذ و نقاشی و کاردستی بود و روزانه یه کیسهٔ متوسط خرده کاغذ جمع می‌کردیم و هفته‌ای یک‌بار هم چسب نواری جدید می‌خریدیم! (هر چند که هنوز هم کمابیش این جریان ادامه داره 😄) تو دلم خوشحال بودم که اون روزها بیخود جلوشون رو نگرفتم و از ترس کثیفی دیوارها و موندن جای چسب تو ذوقشون نزدم و نهی‌شون نکردم، حالا پاک کردن جای همون چسب‌ها براشون چه بازی جذابی شده بود! خلاصه که دخترهای ما تا اینجا از خونه‌تکونی خیلی خوششون اومده! اینم باید بگم که ما هیچ وقت خونه‌تکونی به اون معنایی که معمولاً تو ذهن میاد و خانم‌های قدیمی (و حتی بعضی خانوم‌های امروزی😉) سرتاپای خونه رو غسل می‌دادن نداشتیم!😅 به خصوص سال‌های قبل که بچه‌ها کوچک‌تر بودن و ریخت‌و‌پاش‌ها بیشتر. من هم سعی می‌کردم بیخود و بی‌جهت فشاری به خودم وارد نکنم و از بهانهٔ حضور بچه کوچیک توی خونه نهایت استفاده رو ببرم.😉 ضمناً خواهشمندیم بلند نشین بعد از خوندن این پست به جان همسر محترم بیوفتین برای خونه تکونی و درودهای پدران شریف رو نثار مادران شریف کنین. 🙈 اون بندگان خدا هم همین روزهای تعطیل رو برای استراحت و در کنار خانواده بودن دارن، ولی خب می‌شه در فرصت‌هایی که سرحالن و با به کار بردن کمی سیاست‌های خانومانه😈 آقایون رو هم برای بخشی از کارها همراه کرد‌. پ‌ن: همون‌طور که متوجه شدین یکی از کارهای اساسی‌ای که چند وقت بود تو ذهن داشتم، شستن پرده‌ی پذیرایی بود! خیلی هم کدبانو هستم تازه.😎😋 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif