#مامان_ریاضیدان
(مامان سه دختر ۱۷، ۱۵، ۴ساله، و دو پسر ۱۰ و ۷ساله)
#قسمت_هشتم
از همان ابتدای ازدواج، با همسرم دربارهٔ زیاد بودن تعداد بچهها صحبت میکردیم.😁
من میگفتم ۶ تا🙋🏻♀️
و همسرم ۸تا🙆🏻♂️
شوخی یا جدی میخواستیم دور و برمان شلوغ باشد.😄
ولی راستش اگر به خواست خودم بود، شاید بچهدار شدن را طوری برنامهریزی میکردم که تداخل کمتری با شرایط تحصیلی و کاریام داشته باشد.🧐
ولی...
آنچه دلت خواست، نه آن میشود
آنچه خدا خواست، همان میشود.
گاهی که تصمیم میگرفتم جدی و با سرعت کاری را پیش ببرم،
سرعتگیر بارداری و بچهداری سر راهم قرار میگرفت.
امتحان بود یا خیر و نعمت، هر چه بود لطف خدا بود و من پذیرای تقدیر خدا،
و راضی و شاکر💕😌
هر چه بود خدای مهربانم، صلاح و خیر آیندهام را بهتر از من میدانست...❤️
پسرم را از شیر گرفته بودم و برای دو ماه تعطیلات تابستانی دانشگاه، برنامه پژوهشی در دست داشتم تا کمی عقب ماندگیهای علمیام را جبران کنم.👩🏻💻
برای خودم چندین طرح و برنامه ریخته بودم و حسابی سرم را شلوغ کرده بودم.✍🏻
اما عرفت الله بفسخ العزائم...
دو ماه تابستان را در بستر بارداری بودم...!
مهرماه سر کلاس رفتم ولی ترم بعد به خاطر تولد پسر دومم دوباره مرخصی گرفتم.
همان خدایی که آن فسخالعزائم کرد، خودش هم از راه دیگر، کارها را جفت و جور کرد.
۳ ۴ ماه بیشتر طول نکشید که دوباره کارهای پژوهشیام را از سر گرفتم.
پرستار در انجام کار بچهها کمک حالم بود؛
و همسرم هم بیش از پیش همراهی میکردند...
دختر بزرگم هم حالا یک نیروی پای کار توانمند شده بود.🤩
آشپزی میکرد و از پس کارهای خواهر و برادرهای کوچکش برمیآمد.
چقدر به او افتخار میکردم.🥰
از بچهها مراقبت میکرد تا بعد از ظهرها کمی بخوابم!
چیزی که سالهای قبل، برایم مثل یک آرزو بود😁
با فرزند چهارم تا حدی به ثبات رسیدیم.😌
کار تدریسم را ادامه دادم...
از طرف دانشگاه متعهد شده بودم که صد ساعت در ماه، ساعت کاری داشته باشم.👌🏻
هر روز صبح تا ظهر، پرستار میآمد و من دانشگاه میرفتم.
و بعدازظهرها برمیگشتم و در خانه و پیش بچهها بودم.🥰
بیشتر از این صد ساعت، در دانشگاه نمیماندم و اگر کاری باقی میماند، در خانه انجام میدادم.✍🏻👩🏻💻
هر چند همچنان مترصد فرصت و فراغتی برای پژوهشهای جدیتر بودم...
اول همسرم، و بعد بچههایم برایم اولویت داشتند.
همسرم بالاترین اولویتم بود، چون حال خوب ارتباط با همسرم مهمترین دغدغهٔ زندگیام بود.❤️
کارهای تدریس و دانشگاه را در اولویت بعدی قرار داده بودم.
همیشه تلاشم را میکردم به طور شایسته آنها را انجام دهم.
ولی مدام این پس زمینه را داشتم که هر جا این دو با هم جمع نشد، آنچه کنار میگذارم درس و شغلم است، نه خانواده و فرزندان.
هر چند همیشه بالاخره بعد از تلاطمهای موقت به آرامش رسیدم و پیش رفتم.😌
با آمدن هریک از بچهها، در تلاطم رنجهای طبیعی مادر بودن غوطه میخوردم و دوباره آرام میگرفتم.⛵
شاید بتوانم بگویم مهمترین تلاش زندگی من در طول این سالها همین بوده و هست!
جمع مادری و تحصیل!🧐
چالشی که من را حسابی آبدیده و توانمند کرده است.💆🏻♀️
هیچ وقت نمیگویم مادری با سایر فعالیتها در تزاحم نیست!
مادری حتی با همسری هم تزاحم دارد!!
ولی من در دل این تزاحمها رشد کرده ام.
با هر بچه انگار خودم هم دوباره بزرگ شدم،
اشتباهاتم را فهمیدم و جبران کردم.
این رشد، فقط برای من مادر نبود!!
همهٔ ما به برکت حضور بچهها رشد کردیم.
مثل دخترم، که توانمندتر از همسن و سالهایش شده بود.💪🏻😍
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif