#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ساله)
#قسمت_دوازدهم
با وجود کمکهایی که دریافت میکردم، اما باز هم به دلیل تاخیر در شروع شدنِ ترم و تعداد زیاد کلاسهای جبرانی و بینظمیها و... شرایط آنقدر سخت شد که تصمیم گرفتم یک کمکی در کارهای خانه استخدام کنم اما قسمتم نشد و اصلاً نتوانستم فرد مناسبی را متناسب با بودجهمان پیدا کنم.🤷🏻♀️
در عوض، در مواقع زیادی، غذا را از تهیه غذای محله میخریدیم!
حقیقتا وقت نمی کردم آشپزی کنم.😁
و البته یک سری غذاهای کمکی هم برای جان گرفتن خودم لازم داشتم که بدنم را تقویت کنم.🙂
بعد از عید دانشگاه حضوری شد.
دختر کوچکم که ۷ ماهه شده بود، فقط شیر مادر میخورد.
بدم نمیآمد شیرخشک بدهم ولی قبول نمیکرد.😁
اواخر ترم دوم خوشبختانه پروپوزالم را با یکی از بهترین اساتید رشتهمان تصویب کردم.😍💪🏻
اما آن سال تابستان خوبی را پشت سر نگذاشتم!😥
متاسفانه بدون آمادگی کافی، بدون اینکه اول کمی به خودم استراحت بدم😢، بلافاصله بعد از امتحانات ترم، وارد پروسهٔ از پوشک گرفتن دختر دومی شدم.
و چون ذهن و جسم خودم آماده نبود و نتوانستم کودکم را به خوبی آماده کنم، این برنامه خیلی فرسایشی و اذیتکننده شد.😔
با همین وضعیت وارد ترم جدید مهرماه و ترم آخر تحصیلاتم شدم.
دو روز پشت سر هم، از صبح تا ساعت 6 عصر دانشگاه بودم.😬
یک روز را مادرم بچهها را نگه میداشتند و روز دیگر، نصفش را همسرم و نصفش دیگرش را مادرهمسرم.
سختترین دوران تحصیلم همین چهار پنج ماه بود که هم دختر اولم کلاس اولی بود😮💨 و هم خواب شب درست و حسابی نداشتم.
چون دختر سومی برای شیر و دختر دومی برای دستشویی رفتن، چندین مرتبه بیدارم میکردند.
و همهٔ اینها در شرایطی بود که حتی از همسرم هم نمیتوانستم کمک بگیرم.😵💫
کار همسرم به شدت پرفشار بود و بیشتر اوقات شبها هم نبودند.🤧
گاهی چند تا کیف و ساک لباس و وسیله را باید از خانه خودم می بردم منزل مادرم تا از ایشان کمک بگیرم.
آن اواخر آنقدر اذیت شده بودم که شبها از شدت درد دست و بازو نمیتوانستم بخوابم.🥺
اما امیدم به این بود که این آخرین ترم تحصیلیام است و بعد تمام میشود و میتوانم بنشینم سر پایاننامهام که موضوعش را بسیار دوست دارم و همهٔ زندگیم شده است.🥰
درست است که من از لحاظ جسمی فشار زیادی تحمل میکردم، ولی به لحاظ روحی کاملاً خوشحال بودم.
من در واقع از خودم میزدم تا فضای علمی را از دست ندهم.
به نظرم ارزشش را داشت و احساس رضایت زیادی داشتم.😊
من استادِ راهنمایی دارم که فوقالعاده با شرایط مادریِ من همراه هستند و شأن خیلی زیادی برای "مادری💞" قائلند.
یکبار که من از کار بچهها خسته بودم، به من گفتند: «برکت کارِ تو از این بچههاست. هروقت در کارت به گرهی برخوردی، کارت رو به این بچهها حواله بده. این بچهها برکتِ کار تو هستند! 😇»
گاهی که فکر میکنم، احساس میکنم اصلاً معلوم نیست اگر ازدواج نکرده بودم، اگر بچه نداشتم، مسیرم اینطور رقم میخورد و میتوانستم با حال خوب اینطوری درس بخوانم.😊
من معتقدم دنیا پر از حادثه و سختی هست و این ما هستیم که نوع سختیهایی را که دلمان میخواهد تحمل کنیم، انتخاب میکنیم و با این واسطه خداوند قضاها و تقدیرهایمان را رقم می زند. 😌
✨برکت حضورِ بچهها برای اعضای خانواده، ممکن است به چشم نیاید اما اگر میتوانستیم دنیای موازیِ بدون بچههایمان را ببینیم، متوجه میشدیم که چقدر تنفس در هوایی که بچهٔ کوچیک در آنجاست، روح را لطیفتر و شادابتر میکند.💫
برادر کوچکتر من هم همزمان با من در مقطع کارشناسی دانشجو شده و وقتی میبیند که خواهرش با سه تا بچه دارد کارشناسی ارشد میخواند، در درس خواندن خیلی جدیتر میشود و انگیزه پیدا میکند.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif