«۱. زندگی، گاهی تلخ، گاهی شیرین» (مامان ۸ساله، ۵ساله و ۷ماهه) به دنیا اومدهٔ سال ۶۲، تو یکی از شهرهای سرسبز و زیبای شمالی در استان مازندرانم. از خانواده‌ای درس‌خوان، با یک برادر. دوران تحصیلی‌م به خوبی سپری شد و با کنکور سال ۸۰، برای ادامهٔ تحصیل راهی تهران شدم. دانشگاه علامه طباطبایی، رشتهٔ روان‌شناسی. ارشدم رو هم در رشتهٔ آموزش کودکان استثنایی به پایان رسوندم. یک سال از ارشدم گذشته بود که با معرفی یکی از آشنایان، با جناب همسر آشنا شدم. ایشون کارشناسی ارشدشون رو تو رشتهٔ کشاورزی تموم کرده بودن و همشهری خودمون بودن. بعد رفت‌وآمدهای مرسوم خواستگاری، عقدمون شکل گرفت و به همسری هم دراومدیم.🧡 همون موقع بود که تصمیم گرفتم با همین مدرک ارشدم، آزمون استخدامی دانشگاه آزاد رو شرکت کنم. آزمون دادم و بعد از مصاحبه، الحمدلله پذیرفته و به عنوان هیئت علمی دانشگاه آزاد واحد نکا، مشغول به کار شدم. یک سال بعد (آبان سال ۸۸،) عروسی کردیم و رفتیم سر خونه و زندگی خودمون. سال‌های اول زندگی‌مون با دعوا، قهر و تلخی می‌گذشت. غریبه بودیم و از روحیات هم بی‌خبر.😞 ایشون معاشرتی و اجتماعی و اهل رفت‌وآمد، اما من نه. همینطور یک سری اختلافات و... دیگه. با راهنمایی‌ها و مشورت اطرافیان، کم‌کم تونستم به مشکلات غلبه کنم. مطالعهٔ کتب بهبود روابط زوجین و مشاهدهٔ برنامه‌های روان‌شناختی از صدا‌وسیما مثل کام شیرین، هم بی‌تاثیر نبود. مثلاً یکی از چیزهایی که فهمیدم این بود که مدیریت احساسات و شروع شعلهٔ احساسات باید با خودم باشه و دائم منتظر همسرم نباشم. چه تو شادی‌ها و چه حتی تو خشم‌ها. این من و شاید به طور کلی ما خانم‌ها، هستیم که اثرگذاری بالاتری داریم و تو شروع، تدوام و خاتمهٔ یک دعوا و جنگ و بالطبع شادی و حس خوب می‌تونیم موثر باشیم.❤️ و همسرم و شاید همهٔ آقایون، در زمینهٔ احساسات، تاثیرپذیرترن. یکی دیگه از نکاتی که فهمیدم این بود آقایون احتیاج به احساس قدرت، بزرگی و توانمند بودن دارن. ما خانم‌ها اگه این اقتدارشون رو تو مسائل و مشکلات زندگی و تصمیماتی که می‌خوایم بگیریم حفظ کنیم، نه تنها خیلی خوشحال می‌شن ، بلکه سعی می‌کنن اون مشکلات رو هم حل کنن.😉 خیلی از دعواها و تنش‌های ما، به خاطر مداخلهٔ ما زن‌ها در اقتدار و توانمندی مردهامونه. با خیال راحت و اعتماد کامل، بسیاری از مسائل و تصمیمات رو باید به اون‌ها بسپریم و از دور نظاره‌گر باشیم.😊 با لطف خدا روزهای تلخ گذشتن و زندگی‌مون روزهای خوش رو به روی خودش دید. سال ۹۱ تصمیم گرفتم برای داشتن بینش و اطلاعات عمیق‌تر و گسترده‌تر تو رشتهٔ خودم و همینطور بنابر اقتضای شغلی و ارتقاء سطح اون، دکترا بخونم. الحمدلله دکترای دانشگاه تهران قبول شدم و حالا در کنار مسئولیت همسری، دانشجو هم شده بودم... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif