«دو تا واکسن و سنجش کلاس اول» (مامان ۶.۵، ۵ و ۱ سال و ۹ ماهه) کلی کار بیرون از خونهٔ عقب مونده داشتیم تا اینکه مامانم هفتهٔ پیش از مشهد اومدن خونه‌مون و بالاخره فرصت و فراغت پیدا کردیم که انجامشون بدیم.👌🏻 دوشنبه صبح، عباس و فاطمه رو سپردم به مامانم و زینب رو بردم برای واکسن ۱۸ ماهگی، البته با سه ماه تاخیر. چند باری مریض شد و بعدم به خاطر عید و ماه رمضون نشد ببریمش. توی کل مراحل اندازه‌گیری قد و وزن و دور سر، گریه کرد.😥 همینطور موقع خوردن قطرهٔ واکسن خوراکی فلج اطفال، واکسن تزریقی سرخک و سرخچه توی بازوی دست راست و واکسن سه‌گانهٔ دردناک توی عضلهٔ پای چپ کلی گریه کرد.😢 از دوستام شنیدن بودم که اگر بعد واکسن بچه راه بره و تحرک زیادی داشته باشه، کمتر پاش درد می‌گیره و زودتر دارو پخش و جذب می‌شه. به همین خاطر بعد واکسن، با زینب رفتیم دو تا پارک نزدیک خونه و توی مسیر هم خودش راه رفت و خوراکی گرفتیم و نهایتاً بعد از ۱.۵ ساعت پیاده‌روی برگشتیم خونه. توی خونه هم بازی‌های حرکتی و بدو بدویی انجام دادیم. هر چند وسطش پاش درد می‌گرفت گاهی و با گریه می‌گفت: خانومه… (برای ابراز ناراحتی از دست خانومی که واکسن زد🥹) نتیجه این شد که روز اول و دوم بعد واکسن می‌تونست راه بره، فقط موقع نشستن و پا شدن درد داشت و گریه می‌کرد. یادمه موقع واکسن ۱۸ ماهگی عباس و فاطمه، طفلی‌ها یک روز و نیم نمی‌تونستن راه برن و یک گوشه دراز می‌کشیدن و درد داشتن. سه‌شنبه صبح، عباس رو بردم برای واکسن ۶ سالگی. قطرهٔ خوراکی فلج اطفال و واکسن سه‌گانهٔ تزریقی توی دست راست. همون لحظهٔ تزریق، یه مقدار بغض کرد ولی گریه‌ش رو خورد و فهمیدم چقدر بزرگ شده که سعی می‌کنه گریه نکنه موقع آمپول زدن.🥲 بعدش با عباس رفتیم پارک و بستنی خریدیم و دوتایی خوردیم. به دو تا مدرسهٔ دولتی اطرافمون هم سر زدیم تا شرایط ثبت‌نام و محیط مدرسه رو بررسی کنیم. اولی خوشگل و تمیز با محیط مناسب و بچه‌های لباس فرم پوشیده و مرتب😍، ولی حیاط کوچیک.😞 دومی در و دیوار داغون و رنگ و رو رفته و حیاط کثیف و لباس فرم نامرتب بچه‌ها🤦🏻‍♀️ در عوض حیاطش بزرگتر بود و چند تا از بچه‌ها مشغول فوتبال بودن.👌🏻 برام جالب بود که عباس از مدرسهٔ دومی بیشتر خوشش اومد! به خاطر حیاط بزرگش. البته هر دو مدرسه گفتن باید تا اوایل خرداد صبر کنید تا بخشنامهٔ آموزش و پرورش بیاد برای نحوهٔ ثبت‌نام و محدودهٔ آدرس‌ها. و تصمیم گرفتم توی این مدت مدرسه‌های دیگه رو هم ببینیم تا یه مدرسهٔ تر و تمیز و با حیاط بزرگ و کادر خوب و خوش اخلاق پیدا کنیم. تقریباً دو روز و نیم دست عباس خیلی درد داشت😢 و نمی‌تونست حرکتش بده یا بازی کنه و بیشتر روز جلوی تلویزیون بود. بعدش خوب شد.☺️ چهارشنبه صبح با عباس رفتیم برای سنجش بدو ورود به کلاس اول. از قبل توی سایت ثبت‌نام کرده بودیم و نوبتمون چهارشنبه ۸:۳۰ صبح بود. خانوم مسئول به من گفتن بیرون اتاق باشم تا تنهایی با عباس صحبت کنن و سوالات رو بپرسن. ته دلم نگران بودم که اگر عباس باهاش حرف نزنه و جواب نده چی می‌شه؟🫠 (چون معمولاً با غریبه‌ها حرف نمی‌زنه و به حرفاشون جواب نمی‌ده و پیش‌دبستانی هم نرفته) ولی خداروشکر سوالا رو کامل جواب داد و خوب بود. یک سری نقاشی نشون داده بودن تا توضیح بده چی می‌بینه. شمارش اشیاء تا ده، لی لی و چند تا فعالیت ساده. بعد هم بینایی‌سنجی و شنوایی‌سنجی. توی راهروی مرکز سنجش، پسر بچه‌ای که همراه باباش اومده بود، دائم داشت گریه می‌کرد و قبول نمی‌کرد بره توی اتاق برای سنجش. باباش گفت دوستای پیش‌دبستانی‌ش ترسوندنش و گفتن باید بری توی اتاق، درو می‌بندن و چراغارو خاموش می‌کنن و...😈 طفل معصوم خیلی ترسیده بود و تا موقعی که کارمون تموم شد و برگشتیم، هنوز راضی نشده بود بره سنجش. نهایتاً ظهر همون روز با فاطمه دوتایی رفتیم شیشه‌های عینک خودم رو تحویل بگیریم و به این بهونه، قدم بزنیم و خوراکی بخوریم و پارک بریم و صحبت کنیم. چون با عباس و زینب تنهایی بیرون رفته بودم، حس کردم که فاطمه هم دلش می‌خواد یه بار تنهایی بیرون بریم باهم. خوشحال و راضی شد و برگشتیم خونه. و اینطوری چند تا کار مهمی که به نظرم خیلی سخت می‌اومد رو با کمک مامانم انجام دادیم خداروشکر. پ.ن: اگر فرزند شما هم امسال می‌ره کلاس اول و تا مهر، ۶ سالش تموم می‌شه، تا ۳۱ اردیبهشت فرصت دارید که توی سایت برای سنجش بدو ورود به مدرسه ثبت‌نام کنید و نوبت بگیرید. توی همین سایت فیلم آموزشی هم هست و مراحل ثبت‌نام رو توضیح می‌ده: my.medu.ir 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif