#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
یک روز دکتر سامی راد آمده بود داخل آزمایشگاه و داشت اطراف را نگاه میکرد.
گفت: «شما که اینقدر میکروسکوپ درخواست کردین، روکشش رو هم تهیه کنین. باید برای این میکروسکوپها سفارش بدیم از خارج روکش بیارن.»
با حرف دکتر به فکر رفتم. یک دفعه به ذهنم رسید من که تا حدی خیاطی بلدم. روکش دوختن که کاری ندارد. چرا خودم این کار را نکنم؟ رو کردم به دکتر و گفتم: «برای چی آخه؟ زشته آقای دکتر. میکروسکوپ رو ایران نمیتونه درست کنه، روکشش رو هم نمیتونه درست کنه؟ ما بفرستیم از خارج برای ما روکش بیارن؟ یعنی ما اینقدر بیعرضهایم که روکش میکروسکوپمون رو هم از خارج بیاریم؟ من بمیرم اگه همچین کاری بشه. خودم میدوزم.»
دکتر نگاه سنگینی بهم انداخت و بعد از چند لحظه فکر کردن، حرفم را قبول کرد. میدانست کاری را الکی انجام نمیدهم؛ ولی بچه داشتم و نمیتوانستم در خانه کار کنم. برای همین به دکتر گفتم: «اگه ناراحت نمیشین، من چرخ خیاطیام رو میآرم اینجا. شما هم برام نایلون ضخیم بخرین.»
دکتر قبول کرد و بلافاصله سفارش داد چند توپ نایلون آوردند دانشکده. من هم که فقط دو روز مشغول کار آزمایشگاه بودم، چرخم را بردم آنجا و بقیهٔ روزها وقتم را گذاشتم برای دوختن روکش میکروسکوپ. کار که تمام شد، دکتر سامی راد با دیدن روکشها لبخندی از سر رضایت زد و گفت: «بابا جان، تو اصلاً یه چیز دیگه هستی. من نمیدونم تو چرا اینقدر با آدمهای دیگه فرق داری!»
گفتم: «آقای دکتر، من فرقی با بقیه ندارم. فقط وجدانم اجازه نمیده اینجا بشینم پول بگیرم و هیچ کاری نکنم. باید عوض حقوقم یه کار مثبت بکنم.»
📚 برشی از کتاب
#امسال_قبول_میشویم
زندگی
#عفت_نجیب_ضیا
تدوین :آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab