نزدیک مغازه آب میوه فروشی که رسیدیم حدودا ده پانزده دقیقه به اذان مغرب بود. چند نفر اطراف مغازه ایستاده بودن و مشغول خوردن آب میوه بودند. ساندویچ رو از داخل سبد بیرون آوردم و به مغازه دار تعارف کردم.... سلام آقا خدا قوت سال نو پیشاپیش مبارک ، روزه تون قبول باشه انشالله. بفرمایید افطاری ساده خدمت شما. ساندویچ رو گرفت و تشکر کرد. آقایی که تا اون لحظه مشغول خوردن آب میوه بود جرعه آخر لیوان رو به سرعت سر کشید لیوان رو پنهان کرد و اومد جلو. _خواهرم میشه یه دونه از اون افطاری ها به منم بدید. _بله بله حتما. به سرعت یه دونه ساندوچ از داخل سبد درآوردم و گفتم بفرمایید خدمت شما. خوشحال شد و تشکر کرد. دوستش که تا اون لحظه تماشاچی این صحنه بود آهسته گفت: ای بُرار لااقل لیوان آب میوه ته الان نمخاردی, آبری مار بردی. توی دلم به حرفش خندیدم. انگار با دیدن ساندویچ های افطاری خجالت کشیده بودن. به هر کسی که اطراف آب میوه فروشی بود افطاری تعارف کردیم و از اونجا دور شدیم. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡