دوشب پیش که همسرم گفت دو روز سبزوار نیستم خیلی ناراحت شدم که من ازکاروان بچه ها عقب میمونم. چون ماشین ندارم و نمیتونم برم روشنگری. دیروز باخودم گفتم توی خونه هم میشه یه کارهایی کرد. زنگ زدم به خانم ...... و گفتم فردا برای روشنگری بیاین محله ما. به مادران هم بگین که بچه هاشون رو بیارن خونه ما. از صبحم که بیدار شدم برای مادرای عزیزی که قراره بیان شربت آماده کردم و خونه رو حسابی دسته گل کردم🙈 انشاالله قراره یه دمنوش ملکه هم بار بذارم 😍 خلاصه این شد روزی من توی روزهایی که نمیتونم بین مادران عزیز روشنگر باشم. حداقل میتونم پذیرای بچه های گلشون باشم و حداقل خودشونم چنددقیقه ای به صرف شربت و دمنوش مهمون خونم کنم تا باقدم هاشون برای منو خانوادم برکت بیارن😍😍 @madaranemeidan