💠 از تشییع جنازه شهید رئیسی تا مراسم رحلت امام چند روز بعد از شهادت آیت الله رئیسی یکی از بچه های مادرانه باهام تماس گرفت و گفت مادرم بمناسبت شهادت شهدای خدمت،روضه دارن و نمی‌خوان یک روضه معمولی باشه دوست داریم از واحد تبیین مادرانه کسی بیاد و صحبت کنه. با شرایط سختی که داشتم قبول کردم. دوتا از بچه هامو مجبور شدم با خودم ببرم، توی راه یکیشون خوابش برد و یکی دیگه رو هم وقتی رسیدیم به روضه، فرستادم توی اتاق با بچه ها بازی کنه... بعد از چند دقیقه ای از ورودمون شروع به صحبت کردم با ذکر آیه ای از قران با این مضمون که خداوند میفرماید شهدا هرگز نمی‌میرند و نزد ما روزی داده می‌شوند. و آیه رو تفسیر کردم... گفتم این روزی ای که توی این آیه نوشته شده چیه؟! این رزق و روزی،شادی و فرح و رضایتیست که در محضر خداوند به آن می‌رسند. افراد با تقوا از هرآنچه خدا به آنها می‌دهد انفاق می‌کنند،شهدا این رضایت الهی را انفاق می‌کنند در شهادت شهدا مثل حاج قاسم و رئیسی عزیز مردم بسمت ایشان گرایش پیدا می‌کنند و بیداری مردم از امواج رضایت الهی شکل میگیره. یه حس و حال زیبا در بین مردم پیدا میشه که میشه اینجوری دید که ثمره انفاق همون رزقی(فرح و رضایت) هست که به شهدا میرسه. به ضرورت شرکت توی انتخابات و امتداد مسیر خدمت اشاره کردم و اینکه ما موظفیم توی انتخابات شرکت کنیم و به کسی رای بدیم که مسیر شهید رئیسی رو ادامه بده. یکی از خانوم ها که توی مجلس بود گفت ما توی کشور خیلی مشکلات داریم و بحث حجاب رو پیش کشید و سوالاتی پرسید که من به سوالاتش جواب دادم. سوال پشت سوال می‌پرسید یجوری که اصلا مشخص نبود خواسته ش چیه... در حال گفتگو بودیم که مداح اومد و روضه خوانی شروع شد... بعد از تموم شدن برنامه ی مداح،من به این خانوم رو کردم و گفتم بفرمایید صحبت تون رو ادامه بدین... این خانوم شروع کردن به صحبت کردن و دو سه تا خانوم دیگه هم توی بحث شرکت کردن ولی این خانوم شبهه های زیادی از جناح های مختلف بیان می‌کرد و خواسته ش مشخص نبود... بین بحث وقتی پذیرایی میکردن صاحبخونه اومدن به من گفتن حتما این بحث رو ادامه بدین چون تاثیرش خیلی بیشتر از سخنرانی هستش. چند نفره گفتگو کردیم تا اینکه اون خانم خداحافظی کرد و رفت. ولی گفتگومون با بقیه خانمها ادامه پیدا کرد. یکی از مهمانها که دخترشون توی یه کشور خارجی مشغول تحصیل بود از همسرش و حضور در مراسم شهادت شهدای خدمت صحبت میکرد،میگفت خانوادم توی این وادی نیستن و همیشه منو مسخره میکردن که به راهپیمایی و مراسم شهدا میرفتم...انقلاب رو اصلا قبول ندارن... ولی سر قضیه ی شهدای خدمت همسرم رو توی عمل انجام شده گذاشتم و گفتم دوستم برای تشییع جنازه شهید رئیسی مارو ثبت‌نام کرده، بیا بریم... اول راضی نبود، ولی راضی شد و اومد. وقتی اومدن اونجا و سیل جمعیت رو دیدن ، به پهنای صورت اشک میریختن... هنوز نرسیدیم به شهرمون که دوباره به دوستم گفتم اسم مارو بنویسه که دوباره با کاروان برای رحلت امام به مرقدشون بریم. اما این بار همسرم گفتن چرا با کاروان؟!با ماشین خودمون میریم... انقدر اون فضا تاثیرگذار بود که این تصمیم رو گرفت... "مادران میدان" را دنبال کنید👇🏻 https://eitaa.com/madaranemeidan