وارد پارک شدیم دو تا گروه شدیم و هر کدوم رفتیم سمت یه صندلی😎😎
من و یکی از دوستان به آرامی به یه صندلی که دو تا خانم جوان و میان سال نشسته بودن، نزدیک شدیم.
لبخندی زدیم البته با چشمامون😜 و پرسیدم میشه چند لحظه وقتتونو بگیریم🧐🧐
_واسه رای گیری اومدین؟
_از طرف کی اومدین؟
_من رای نمیدم
_هرچی هم بگید من رای نمیدم به هیچ کس رای نمیدم!!
پرسیدم چرا رای نمیدی؟ حتما یه دلیلی داری🤔
گفت خب همشون بیان همینن چه فرقی می کنه؟ هرکس هم بیاد نمی تونه این وضع رو درست کنه!
گفتم به نظرت با رای ندادن وضع تغییر می کنه؟ اوضاع بهتر میشه؟ مشکلات حل میشه؟
_گفت نه ولی من رای نمیدم...تازه از یه منبع موثق خبر دارم که این رییس جمهورها انتخاب شده هستن😯
گفتم خب منبعت رو به ما هم بگو بدونیم!
گفت نه نمیشه بگم ولی خیلی مطمئنه..
خلاصه بحث ادامه پیدا کرد و حاج خانوم میان سالی هم که کنارش نشسته بود، دل پر دردی داشت از گرونی و نداری و...
خانم جوون گفت حالا خسته میشین این جوری سرپا بیاین بریم بشینیم رو چمن ها صحبت کنیم..
رفتیم نشستیم و دو تا دوست دیگه مونم به جمع مون اضافه شدن، و گفت و گو ادامه پیدا کرد....
منم مشغول گفت و گو با این خانم میان سال شدم...از گرونی و نداری و بیکاری بچه اش گفت..
از وعده وعید های مسئولین که هیچ کدوم به عمل نرسیده...
چهره اش پر از غم و ناراحتی بود...می گفت چه طور تو مملکت اسلامی یکی باید یه موتور نداشته باشه و یکی چند تا ماشین سوار بشه....
و با تک تک جمله هاش، سایه ی نحس نظام سرمایه داری رو اقتصاد کشور، از جلوی چشمم عبور می کرد...چشماش پر از اشک شد، گفت باشه دخترم من رای میدم ولی دعا کن یه آدم خوب بیاد و ما رو نجات بده..
گفتم چشم هم دعا کنیم هم درست انتخاب کنیم درست میشه إن شاءالله....
اما اون خانم رای ندهنده هم چنان مقاومت می کرد و دوستان ما در مسیر اقناع گری ثابت قدم بودن😁
با اشاره ی دست، بقیه ی همسایه ی تو پارک رو هم دعوت کرد که بیان، حالا حلقه مون بزرگ تر شد...الحمدلله جمع فهیم و آگاهی بودن و همشون می گفتن که ما رای میدیم😇😇
گفت و گو مون با خانم رای ندهنده😁 هم چنان ادامه پیدا کرد و بالاخره به جاهای خوب رسیدیم و قرار شد که خوب به حرفامون فک کنه و وعده ی دیدار مون شد پای صندوق های رای.....
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan