*روایت سوم*
پسر نوجوانش تازه سن دوازده سالگی را پشت سرگذاشته؛ اما ام یاسر از او می خواهد که به رزمندگان بپیوندد.
سید عباس از داشتن چنین همسر و فرزندی بسیار خوشحال است. سید او را برای آموزش نظامی اعزام میکند. یاسر در این دوره که چند ماه به طول انجامید، از نظر سنی کوچک تر از همه هم رزمانش بود.
* ام یاسر به دلیل باور استواری که به مقاومت دارد، از این اقدامش بسیار شادمان است. او دوست دارد فرزندانش در صف اول مجاهدان قرار گیرند و هنگامی که دلیل این کار را از او می پرسند، می گوید: "من برای آنها بهترین آینده را انتخاب کرده ام."*
او آینده دوردست را میبیند؛ آینده ای که با نعمتهای جاودان الهی همراه است. آیا مادری که دوستدار فرزندش است جز این برای فرزندانش می خواهد؟
عشق او به فرزندانش موجب میشود که دست آنها را بگیرد و به سرای برتر از این دنیا که سرای آخرت است، تشویق کند.
تنها چشم های کوته بین اند که پایان این راه را نمیبینند؛ اما ام یاسر نقطه پایان را به روشنی دریافته و از آن با مردم سخن میگوید.
*کتاب
#همقسم* ص ۲۷۴
*
#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#فرزندپروری
*
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](
www.madaremadari.ir) | [بله](
ble.ir/madaremadary) | [ایتا](
eitaa.ir/madaremadary) *