eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
577 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
146 ویدیو
67 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. 🔰 از طریق شناسه‌ی زیر @madaremadari در «پیام‌رسان‌ بله» با ما مرتبط شوید. ble.ir/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
*روایت اول* ام یاسر عادت داشت همواره برای احیای مناسبت‌های مذهبی به ویژه ایام ولادت خاندان عصمت و طهارت مجلس بزرگداشتی را میان خانواده کوچک خود برگزار کند. سید نیز در این برنامه ها شرکت می‌کرد. ام یاسر بودجه خاصی را که از مدتها پیش برای مناسبت ها جمع می‌کرد، صرف برگزاری این گونه مراسم می‌کرد. دبیرکلی حزب الله نتوانسته بود ذره ای از وضعیت اقتصادی آنها را بهبود ببخشد. خانواده آن ها به دلیل مسئولیت های تازه ای که بر دوش آنها سنگینی می‌کرد، نسبت به گذشته فقیرتر شده بود. *در این گونه مراسم و جشن ها که خانوادگی برگزار می‌شد، ام یاسر خود برای اهل خانه شیرینی می‌پخت.* مهارت او در این کار بر همگان واضح و آشکار بود. او به عشق صاحب این مناسبت ها، یعنی ائمه معصومین مقدار بیشتری از انواع شیرینی ها را تهیه می‌کرد تا در میان دیگران نیز توزیع شود. خانواده همیشه منتظر این مناسبتها بودند. خانواده آنها کوچک بود؛ اما *ام یاسر همچنان که به خوبی بلد بود غذا و انواع شیرینی ها را تهیه کند، می دانست چگونه اعضای این خانواده را خوشحال کند.* *کتاب * ص۳۰۳ ** * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*روایت دوم* ماه های زیادی همراه با جد و جهد فراوان گذشت. او نه فقط مشغول فعالیتهای بیرون از خانه بود؛ بلکه در درون خانواده نیز فعالیت هایش افزون تر شد. او که چهار فرزند داشت، حاملگی جدید را نیز تحمل می کرد. می‌بایست هم به آنها بپردازد، هم به همسرش سید و هم به مسائل مربوط به انقلاب اسلامی که زیر بنای فعالیت هایش بود. *گذراندن آموزش نظامی، ارتباط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شرکت در گردهمایی ها و پذیرایی از مهمانان تازه وارد* که منزلش را به لانه زنبور عسل تبدیل کرده بودند، هم جزء فعالیتهای روزمره اش بود. همچنین می بایست به *مسائل مربوط به طلاب و حوزه خواهران، برنامه های آموزشی و تدریس و تربیت فرزندان و همین طور روابط اجتماعی و رسیدگی به نیازهای مردم* و... نیز بپردازد. او همۀ این امور را با همه جزئیاتش پیگیری می‌کرد؛ کارهای سنگینی که جمع آنها در نظر دیگران شبیه محال می نمود. همگی انگشت حیرت به دهان می‌گرفتند و می‌گفتند: «چگونه چنین چیزی ممکن است؟» این پرسشی بود که برای همه مطرح بود؛ حتی سید نیز در این اوضاع کوچک ترین قصوری از او مشاهده نکرد. در بحبوحه تراکم سنگین کارها از او هیچ توقعی نداشت و اگر کوتاهی و نقصی می‌دید آن را اجتناب ناپذیر تلقی می‌کرد. با این همه چون هیچ قصوری حس نمی کرد، مات و مبهوت رفتارهای او شده بود. بلکه پی می‌برد که چگونه با اهتمام فراوان به مشکلات زندگی توجه دارد. همه مسائل را حتی کوچکترین آنها را با تمام جزئیاتش پیگیری می‌کند؛ گویا او قادر است زمان را آن قدر کش دهد تا به همه کارهایش برسد. *کتاب * ص ۲۴۱ ** * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت سوم* پسر نوجوانش تازه سن دوازده سالگی را پشت سرگذاشته؛ اما ام یاسر از او می خواهد که به رزمندگان بپیوندد. سید عباس از داشتن چنین همسر و فرزندی بسیار خوشحال است. سید او را برای آموزش نظامی اعزام می‌کند. یاسر در این دوره که چند ماه به طول انجامید، از نظر سنی کوچک تر از همه هم رزمانش بود. * ام یاسر به دلیل باور استواری که به مقاومت دارد، از این اقدامش بسیار شادمان است. او دوست دارد فرزندانش در صف اول مجاهدان قرار گیرند و هنگامی که دلیل این کار را از او می پرسند، می گوید: "من برای آنها بهترین آینده را انتخاب کرده ام."* او آینده دوردست را می‌بیند؛ آینده ای که با نعمت‌های جاودان الهی همراه است. آیا مادری که دوستدار فرزندش است جز این برای فرزندانش می خواهد؟ عشق او به فرزندانش موجب می‌شود که دست آنها را بگیرد و به سرای برتر از این دنیا که سرای آخرت است، تشویق کند. تنها چشم های کوته بین اند که پایان این راه را نمی‌بینند؛ اما ام یاسر نقطه پایان را به روشنی دریافته و از آن با مردم سخن می‌گوید. *کتاب * ص ۲۷۴ ** * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت چهارم* در روز عید ام یاسر از پول‌هایی که جمع کرده بود، مقدار فراوانی کلوچه درست کرد. او در تمام لحظاتی که مشغول درست کردن کیک بود، برای رزمندگان دعا می‌کرد و به آنها تبرک می جست. *امکان نداشت دعایی بکند و رزمندگان را فراموش کند.* او دعاهای بسیاری را حفظ بود؛ به ویژه دعاهایی که متعلق به امام زمان عجل الله تعالى فرجه است. *دعاکردن او با دعا کردن های دیگران فرق می‌کرد. او احساس می‌کرد دعاکردن در نزد کودکان نوعی تربیت کردن آنهاست و از هر کلامی می‌تواند رساتر و تأثیرگذارتر باشد.* هنگامی که می‌خواست دعاهای طولانی مانند دعای ندبه که اثر عمیقی در روح و جانش دارد، بخواند، نخست وضو می‌گرفت و چادرش را می پوشید و بخشی از قرائت دعا را به هر یک از فرزندانش که می توانست با او همراهی کند، واگذار می‌کرد؛ به گونه ای که هرکدام از بچه ها می‌توانستند در خواندن بخشی از دعا سهیم باشند. *در پایان او برای رزمندگان دعا می‌کرد و کودکان نیز به تقلید از مادر همان دعاها‌ را زمزمه می‌کردند.* آنها از چشمان مادر و لحن صدایش پی می برند که تا چه حد تحت تأثیر این دعاها قرار گرفته است. *کتاب * ص ۲۷۷ ** * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت پنجم* ام یاسر نه فقط در گفتار، در عمل و در رعایت حال این خانواده ها[فقرا] از همه پیشی می‌گرفت. همه فعالان این عرصه از شیوه رفتار او با این خانواده ها مات و مبهوت می‌شدند. آنها می‌دیدند که او چگونه با این خانواده ها حرف می‌زند و اسامی تک تک اعضای این خانواده ها و حتی اسامی بچه های کوچک آن ها را نیز به خاطر سپرده است. آنها شاهد بودند که چگونه با کودکان آنها به نرمی و با ملاطفت رفتار می‌کند و خود را در سن آنها قرار داده و با آنها به گرمی گفت وگو می کند. می دیدند که گویا او عضوی از این خانواده هاست. *همیشه عشق و علاقه اش را در هر مناسبتی به آنها ابراز می‌کرد و مدام این جمله را زمزمه می‌کرد: «خدایا مرا مسکین خود قرار بده و با مساکینت محشور گردان.»* او *سرپرستی شاخه خیرین جمعیت امداد حزب الله* را به عهده گرفته است. این جمعیت شمار انبوهی از خانواده‌های فقیر و تهیدست را زیر پوشش خود دارد. *کتاب * ص۲۹۹ ** https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت ششم* عملیات بزرگ بدر در حال انجام بود و ام یاسر می دانست که سید در آن شرکت دارد. او برای حفظ جان رزمندگان و پیروزی آنها به ویژه برای پیروزی سید عباس دعا می‌کرد. از خدا می‌خواست که سید سالم و پیروزمندانه برگردد. سید بعد از بازگشت از عملیات متوجه می شود که ام یاسر چنین دعایی برای او کرده است. از روی محبت به او عتاب می‌کند و می‌گوید: «چرا برای محبوبت از خداوند طلب خیر نمی‌کنی؟ چرا برای شهادت من دعا نمی‌کنی؟!» *ام یاسر سکوت می‌کند و در حالی که رویش را برمی‌گرداند، می گوید: «برای بچه ها بدون هیچ پیش شرطی دعا می‌کنم؛ اما دعای من برای تو مشروط است.» - چه شرطی؟ - اینکه تو بعد از من به شهادت برسی. چشمان ام یاسر پر از اشک می‌شود و می‌داند که نمی‌تواند فراق او را تحمل کند.* به یاد غیبت طولانی سید به دلیل حضور در جبهه های ایران می افتد که چگونه در دوری از او بی تاب شده بود. نمی توانست زندگی بدون او را تحمل کند: «بعد از تو اصلاً نمی توانم زندگی کنم.» *- دختر زهرای مرضیه فکر می‌کنی فراق و دوری تو بر من آسان است؟ ام یاسر این گونه خطاب کردن را بسیار دوست می‌داشت و سید نیز می دانست که چقدر همسرش دوست دارد چنین خطابی را از او بشنود.* *کتاب * ص ٢٨۰ ** https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*روایت هفتم* با زبان و سخن پاک و به مدد حسن خُلقی که دارد، آنچه حق است و برای او حجت، به گوش مردم می‌رساند تا حقیقت را دریابند و اگر در برابر حق ایستادگی کنند، راه عذر بر آنان می بندد. اگر حرفش را نپذیرفتند و دعوتش را پاسخ ندادند، او می‌ماند و لبخند همیشگی و سخنان پاک و گوارایش. * قبل از هر کاری سعی می‌کند نخست وظیفه خود را در قبال مقاومت و پشتیبانی از آن به درستی انجام دهد؛ بنابراین گردنبند طلایی را که برایش هدیه آورده اند و تنها چیز با ارزشی است که دارد، داوطلبانه وقف مقاومت می‌کند. در امکانات و وسایل خانه نیز تا می‌تواند صرفه جویی می‌کند. برخی از وسایل آشپزخانه و لوازم خانگی برقی را که در آشپزخانه دارد و می‌تواند با کمک دستانش از آنها بی نیاز شود، به جبهه مقاومت هدیه می‌کند‌.* *با مردم از آینده تاریکی سخن می‌گوید که در نبود مقاومت در انتظارشان است.* می‌خواهد نصرت الهی را که با چشم خود دیده است، به آنها یادآوری کند که حضرت حق فرمود: كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةٌ كَثِيرَةً بِإِذنِ الله» *به عقیده او باید همواره از حق و حقیقت دفاع کرد؛ حتی اگر در این مسیر امکانات انسان اندک باشد.* او جهاد را دری از درهای بهشت می‌شمرد که به روی بندگان خاص الهی گشوده شده است و اگر جهاد با جان مقدور نبود، با مال و کلام و قلب باید مقاومت کرد. جایی نمانده بود که نرفته باشد. از درستی و حقانیت راهی که برگزیده بود اطمینان داشت. خواهران طلبه و دوستان و نزدیکانش نیز او را در این راه یاری می‌کردند. *پیمودن این راه به دلیل اینکه با هوای نفسانی بیشتر مردم در تعارض بود، دشوار به نظر می رسید؛ اما او به توانایی‌های خود ایمان داشت و می دانست که فعالیت هایش در آینده به بار خواهد نشست.* *کتاب * ص ۲۶۸ * * https://ble.ir/madarshohada * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*من هر جا که با مادران شهدا مواجه شده ام، آنها را حتی از پدران شهدا هم قویتر دیده ام. غالباً نمونه اش را در روحیه این مادران بزرگوار و شجاع میتوانید ببینید. این عظمت زن مسلمان در میدانهای سیاسی و فرهنگی است.* امام خامنه‌ای 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ! گفت و گو با مادران شهدا که به حق الگوی سوم زن را محقق کردند و قدرت و هویت زن مسلمان را به نمایش گذاشتند. شما هم دعوتید 💌 به .... .........همنشینی مجازی با مادر عزیز *سرکار خانم الهه عسکری مادر بزرگوار شهید امنیت محمدمهدی رضوان روز چهارشنبه ۱۳ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۱ در نرم افزار قرار* برای ورود به اتاق روی لینک زیر کلیک کنید: https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک تک شما عزیزان هستیم🌹 * (س) "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت اول* وقتی محمدمهدی به دنیا آمد، دکترها آب پاکی را ریختند روی دستم. گفتند امیدی به ماندش نداشته باش، نمی‌ماند. محمدمهدی اولین فرزندم بود. نمی‌خواستند وابسته‌اش شوم. ریه‌هایش کامل تشکیل نشده بود و شانس زیادی برای ماندنش قائل نبودند. اولین باری که دست‌های کوچکش را گرفتم. او را نذر حضرت علی‌اصغر«ع» کردم. حال خوبی نداشتم. روضه‌ها برایم مجسم می‌شد. روضه‌های دل خانم‌جان رباب«س»، از خودشان خواستم و چند روز بعد محمدمهدی را صحیح و سالم در آغوشم گذاشتند. *گفتگو با خانم عسکری مادر بزرگوار شهید مدافع امنیت محمدمهدی رضوان روز چهارشنبه ۱۳ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۱ در نرم افزار قرار* برای ورود به اتاق روی لینک زیر کلیک کنید: https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک تک شما عزیزان هستیم🌹 * (س) "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت دوم* آخرین هدیه‌ای که برایم گرفت، یک دسته گل قشنگ بود. اما وقتی هدیه را به دستم داد با زرنگی گفت: مامان برایم دعای شهادت کن. گفتم: محمدمهدی باز شروع نکن. من دلش را ندارم. گفت: مادر کم کم خودت را آماده کن. چند وقت بعد شهید شد و سال بعدش روز مادر محمدمهدی نبود! *گفتگو با خانم عسکری مادر بزرگوار شهید مدافع امنیت محمدمهدی رضوان روز چهارشنبه ۱۳ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۱۱ در نرم افزار قرار* برای ورود به اتاق روی لینک زیر کلیک کنید: https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک تک شما عزیزان هستیم🌹 * (س) "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
صوت گفتگو با *سرکار خانم الهه عسکری مادر بزرگوار شهید مدافع امنيت محمد مهدی رضوان* *چهارشنبه ۱۳ دی ۱۴۰۲* *برخی از نکات مطرح شده در جلسه:* ✅محمد مهدی رضوان متولد 79 بود 19 سالش بود که به شهادت رسید قبل از اغتشاشات بنزین توسط قاچاقچیان مواد مخدر جز بچه های گردان امنیت سپاه بود ✅بعد شهادت اقا محمد مهدی رابطه مادر و فرزندی چطوری شد؟ گفتم بهش که همیشه هوامو داشته باش و تکیه گاهم باش و همچنان اینطوری هست و مثل همیشه دستمو میگیر و کمکم کن. ✅چطوری تونستید در غم سنگین شهادت اقا محمد صبر کنید؟ محمد هر زمان که محمد از شهادتش صحبت میکرد بهش میگفتم ادامه نده من تحمل و صبر ندارم اقا محمد بهم گفت لباس شهادت برا من خیلی زیباست، و گفتن مامان وقتی که وقتش برسه، خدا خیلی خوب بهت صبر و تحمل میده که خودت هم نمیدونی از کجا میاد شهادت محمد سخت ترین امتحانی بود که خدا بهم داد اونروزی که محمد پر کشید، یاد حرف اقا محمد افتادم که خدا چطوری صبر میده ✅در مسیر اهل بیت بودن خوبه، از صبح که بیدار میشم، غذامو با نیت اهل بیت درست میکنم قطعا با این نیت، غذا تاثیر مثبتی در اعضای خانواده داره ✅من در دوران بارداری هر کاری که باید انجام‌ میدادم دادم، بعد تولد بچه ها هم توی خونه قران صوتش بود، و همسرم مداح هستن، بچه ها همش در بستر هیات بودن و تو هیات بزرگ شدن و اینا تاتیرات مثبتی روی بچه ها داشت ✅آقا محمد مهدی، مسئولیت پذیر بودن، از کلاس پنجم دبستان تا موقع شهادتشون نذاشتن من خرید خونه رو داشته باشم خودشون انجام میدادن ✅من شاغل بودم، کارهای خونه رو از شب قبل انجام میدادم، و آقا محمدمهدی هم از وقتی کلاس سوم دبستان بودن، باهام همکاری می‌کردن و مسئولیت خواهرشونو به ایشون می‌سپردم. * "مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *