*روایت هفتم*
با زبان و سخن پاک و به مدد حسن خُلقی که دارد، آنچه حق است و برای او حجت، به گوش مردم میرساند تا حقیقت را دریابند و اگر در برابر حق ایستادگی کنند، راه عذر بر آنان می بندد.
اگر حرفش را نپذیرفتند و دعوتش را پاسخ ندادند، او میماند و لبخند همیشگی و سخنان پاک و گوارایش.
* قبل از هر کاری سعی میکند نخست وظیفه خود را در قبال مقاومت و پشتیبانی از آن به درستی انجام دهد؛ بنابراین گردنبند طلایی را که برایش هدیه آورده اند و تنها چیز با ارزشی است که دارد، داوطلبانه وقف مقاومت میکند.
در امکانات و وسایل خانه نیز تا میتواند صرفه جویی میکند. برخی از وسایل آشپزخانه و لوازم خانگی برقی را که در آشپزخانه دارد و میتواند با کمک دستانش از آنها بی نیاز شود، به جبهه مقاومت هدیه میکند.*
*با مردم از آینده تاریکی سخن میگوید که در نبود مقاومت در انتظارشان است.* میخواهد نصرت الهی را که با چشم خود دیده است، به آنها یادآوری کند که حضرت حق فرمود: كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةٌ كَثِيرَةً بِإِذنِ الله»
*به عقیده او باید همواره از حق و حقیقت دفاع کرد؛ حتی اگر در این مسیر امکانات انسان اندک باشد.* او جهاد را دری از درهای بهشت میشمرد که به روی بندگان خاص الهی گشوده شده است و اگر جهاد با جان مقدور نبود، با مال و کلام و قلب باید مقاومت کرد.
جایی نمانده بود که نرفته باشد. از درستی و حقانیت راهی که برگزیده بود اطمینان داشت. خواهران طلبه و دوستان و نزدیکانش نیز او را در این راه یاری میکردند. *پیمودن این راه به دلیل اینکه با هوای نفسانی بیشتر مردم در تعارض بود، دشوار به نظر می رسید؛ اما او به تواناییهای خود ایمان داشت و می دانست که فعالیت هایش در آینده به بار خواهد نشست.*
*کتاب
#همقسم* ص ۲۶۸
*
#رو_به_قله_در_مسیر *
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#رسالت_اجتماعی
https://ble.ir/madarshohada
*
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](
www.madaremadari.ir) | [بله](
ble.ir/madaremadary) | [ایتا](
eitaa.ir/madaremadary) *