#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
#شب_پنجم_محرم
#چارپاره
عمه محکم گرفته دستش را
داشت اما یتیمتر میشد
لحظه لحظه عمو در آن گودال
حال و روزش وخیمتر میشد
باورش هم نمیشد او باید
بنشیند فقط نگاه کند
بزند داد... بعدِ هر تیری
"ای خدا کاش اشتباه کند"
کار او نیست بی عمو ماندن
داغها را الیالابد بکشد
تا ببیند چه میشود باید
به نوکِ پایِ خویش قد بکشد
ازدحامی میانِ گرد و غبار
از حرامی و سنگ و شمشیر است
نوک سرنیزههای بی احساس
با تنی زخم خورده درگیر است
تشنه بود و زِ گونهها خونش
روی لبهای آتشین میریخت
یک نفر آب میخورد پیشش
یک نفر آب بر زمین میریخت
خواست تا خویش را به سینه کشد
تا که شاید رسد به اطفالش
یک نفر نیزهای به کتفش کرد
رفت و او را کشید دنبالش
از همانجا به سنگ اندازان
"داد میزد تو رو خدا نزنید"
وای بر من مگر سر آورید
اینقدر تیغ بی هوا نزنید
هرچه گلبرگ بر زمین میریخت
پخش هر گوشه بوی گُل میشد
کمکم احساس کرد انگاری
دست بی جان عمه شُل میشد
دستِ خود را کشید از آنجا
یک نَفَس میدوید در گودال
از میانِ حرامیان رد شد
شمر با او رسید در گودال
باز هم پای حرمله وا شد
پیچ میخورد حنجری ای داد
پیش چشم حسن عمو میدید
بازویش در مقابلش اُفتاد
دو گلو را سهشعبه با هم دوخت
نیزهها هم که از دو سو رفتند
اسبها کارِ خویش را کردند
دو بدن بینِ هم فرو رفتند
چند ساعت میانِ آن گودال
به گمانم قمار میکردند
فقط عبدلله است شاهد که
چند ساعت چکار میکردند ...
#حسن_لطفی
*آدرس کانال👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*