#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
به زخم دل که ندارد دوا مداوا بود
نبود در دل من هيچ غصه اي تا بود
تمام هستي من رفت از برم، اي کاش…
تمام هستي عالم نبود و زهرا بود
دوباره داغ پيمبر نشست بر قلبم
ز بسکه فاطمه من شبيه طاها بود
اگرچه ماندن او بود مثل جان کندن
ولي چراغ اميدي به خانه ما بود
به غصه فاطمه من هميشه عادت داشت
هميشه ديده ی او از سرشک دريا بود
هميشه ناله عجل وفاتي اش بر لب
چرا که مرگ به دردش فقط مداوا بود
به سينه داغ پدر داشت و برای او
غلاف و آتش و سيلي فقط تسلا بود
چه کرد سیلی دشمن، که شدت ضربه
از اینکه فاطمه رو میگرفت پیدا بود
غلاف تيغ و لگد، تازيانه و سيلي
تمام اجر نبي بر ام ابيها بود
کنم نظر به در سوخته و گويم کاش
نبود ميخ روي درب خانه اما بود
به پيش چشم من او را به کوچه ها کشتند
چرا که ياور من خود غريب و تنها بود
گل بهشتي ام از درد و غصه پرپر شد
خميده گشت قدش که مثال طوبا بود
#محمد_معارفوند