در آغاز نامه آيه اي كه شعيب پيامبر به قومش فرمود، آمده است كه: دستورات الهي دستورات روشن و بيّن است و مبهم نيست. ره آورد وحي تاريك نيست تا كسي بهانه بگيرد و بگويد كه من نفهميدم يا نديدم، زيرا بيّنه روشن از طرف ذات اقدس اله تنزل پيدا كرده است، ... اميرالمؤمنين عليه السلام پايان سخن شعيب را يادآوري مي كند كه: (وما أنا عليكم بحفيظ) من كه امام و رهبر شما هستم نمي توانم حافظ شما باشم شما بايد با ايمان و عمل صالح خود، خويشتن را حفظ كنيد. حضرت علي عليه السلام اين آيه مباركه را در صدر فرمان عزل نوشت، و بعد به كارگزارش خطاب كرد و فرمود: همين كه نامه من به دست تو رسيد حق كار، نداري و فقط بايد به عنوان يك امين، موجودي را حفظ كني تا كارگزار بعدي كه ابلاغ در دست اوست بيايد و پست و سمت را از تو تحويل بگيرد.... سوده گفت: اين نامه را علي بن ابيطالب عليه السلام به ما داد، و با همان نامه مشكل ما حل شد. ولي اكنون مشابه اين مشكل را در زمان حكومت تو به تو گزارش مي دهم و تو مرا تهديد مي كني! معاويه با شنيدن اين سخنان دستور داد كه مشكل آن زن را برطرف كنند و حقي را كه از او ضايع شده بود به او برگردانند. زن گفت «هي واللَّه اذن الفحشاء ان كان عدلاً شاملاً والّا فأنا كسائر قومي» من اگر فقط به فكر خودم باشم و تنها گليم خويش را از آب بيرون بكشم، اين قبيح است و خدا از كار قبيح نهي كرده است، من نيامده ام كه فقط حق شخصي خود را احيا كنم من آمده ام، حيثيت جمعي را محترم بشمارم و حق جامعه را احيا كنم. آنگاه معاويه به اين زن خطاب كرد و گفت «لقد لمظكم ابن أبي طالب الجرأة علي السّلطان» اين شهامت و شجاعت را علي عليه السلام در شما زنده كرده است....