ما برایتان هیچ نکردیم. هیچ.
شما عدد نیستید. عدد نبودید.
هر یک تن از شما، عزیزِ قبیلهای بود.
جوانی بود که محبوبی چشمبهراه داشت،
پسر خردسالی بود که پدرومادرش پس از سالها نذر و نیاز به دستش آورده بودند،
مادری بود که نوزاد شیرخوارش بدون او شبها گرسنه میخوابید و انگشتانش را مک میزد،
دختر نوجوانی بود که با هزار امید و آرزو شبانهروز درس میخواند و برای آیندهاش قصر رویا میساخت،
پدری بود که تکیهگاه فرزندانش بود،
نوزادی بود که...
نوزادی که...
مگر جنگ، جنگِ سربازها و فرماندهها و گردانها نیست؟
«هفتاددرصد از شهدا زن و کودکاند» یعنی چه؟!
چه گفتید؟! تلفات جانبی؟!
سیوسههزار جانِ عزیز،
سیوسهتا هزار نفر!
سیوسههزار پارهی تن، امیدِ بربادرفته، خانمانِ سوخته، خانوادهی جانبهسر شده
سیوسههزار حسرت و وحشت و تنهایی و یتیمی
سیوسههزار «رفتی و همچنان به خیال من اندری»
سیوسههزار «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن، من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود»...
ما برایتان هیچ نکردیم، خیالتان راحت.
ما حتی دلِ دیدن اعضا و جوارح پاشیده بر زمینتان را نداشتیم.
ما عکسها را رد میکردیم تا قطعات جدا از همِ تنها و صورتهای نیمسوختهی آخرالزمانی و دستهای به امید کمکی بیرونمانده از خاکتان را نبینیم.
گوشهامان را گرفتیم تا «هر ساعت ۴ کودک فلسطینی شهید میشوند» را نشنویم.
چهار کودک! چهار کودک! چهار کودک!
ما هیچ نکردیم جز اندوه، جز اشک، جز حیرت و آهی که تا عرش خدا بلند است.
راهی جز آه نداشتیم. پناهی جز خدای شنوای آه نداشتیم.
اما امشب، عروس و داماد پاکدشتی را در اخبار دیدیم که وقتی در تدارک مراسم ازدواجشان بودند، خبر جنگ غزه رسید. نوعروسی را دیدند که بر سر جنازهی دامادش کِل میکشید...
قلبشان شکست، تالار و مراسم را کنسل کردند و تمام هزینهها و مخارج جانبی و هدیههای ازدواجشان را برای شما فرستادند.
همین را هم خیلیهامان دریغ کردیم...
حالا در هیاهوی رنجهاتان، میخواهیم صدا شویم. از زندگی و جانمان نتوانستیم برای کمکردن رنجهاتان بگذریم. ما فرزندانِ «بنیآدم اعضای یکدیگرند»یم. فریاد حنجرههای زخمیتان میشویم. این کوچکترین و سادهترین قدمیست که میتوانیم برای التیام زخمهای عمیقتان برداریم.
میآییم تا از جان بخوانیم:
«فَٱصبِر إِنَّ وَعدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ وَلَا يَستَخِفَّنَّكَ ٱلَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ»
از طرف مردمِ اصیل، استوار و مهرپرور ایران 🇮🇷💚🇵🇸
@maghzesabz