🍂」‌ تو‌شلوغےعاشورادرکربلا،ديدم‌زنےباعباے عربےروبروےحرم‌سيدالشهدا بالهجہ‌وكلام‌عربےباارباب‌ سخن‌ميگويد عربےراميفهميدم زنِ‌عرب‌میگفت آبرويم‌رانبر،بہ‌سختےاذن‌زيارت‌از شوهرم‌گرفتہ‌ام بچہ‌هايم‌راگم‌كرده‌ام اگربابچہ‌هابہ‌خانہ‌برنگردم شوهرم‌مراميكشد گريہ‌ميكردوباسوزِنجوايش‌اطرافيان‌ هم‌گريہ‌ميكردند كم‌كم‌لحن‌صحبتش‌تندشد توخودت‌دخترداشتے جان‌سہ‌سالہ‌ات‌كارےبكن چندساعت‌است‌گم‌كرده‌ام‌ بچہ‌هايم‌را كمےبہ‌من‌برخورد كہ‌چرااين‌طورداردباامام‌حسين‹ع› حرف‌میزند ناگهان‌دوكودک‌ازپشت‌سرعبايش‌ راگرفتند يُمّايُمّاميكردند زن‌متعجب‌شد باخودگفتم‌لابدبايدالان‌ازارباب‌ تشكرکند بچہ‌هايش‌رابہ‌اودادند🧒🏻 امابیخيالِ‌ازبچہ‌هاےتازه‌پيداشده‌ دوباره‌روبروےحرم‌ايستاد شدت‌گريہ‌اش‌بيشترشد همہ‌تعجب‌كرده‌بوديم رفتم‌جلووگفتم خانم‌چراهنوزگريہ‌ميكنے خداراشاكرباش زن‌باگريہ‌عجيبےگفت من‌ازصاحب‌اين‌حرم‌بچہ‌هاےلالم‌راكہ‌ لال‌مادرزادبودندخواستہ‌ام امانہ‌تنهابچہ‌هايم‌رادادند بلكہ‌شفاےبچہ‌هايم‌راهم‌امضاكردند اللهم‌الرزقنازیارت‌الحسین