دانشگاه قلب ایران است ( ٢ ) قلب بودگی دانشگاه اما مقصود نگارنده از بیان مقدمه بالا این است که بگویم امروز دانشگاه ایرانی جایگاه واقعی خود را در میان حاگمیت اسلامی و مردم پیدا کرده است. می دانیم که دانشگاه برای هر ملتی به مثابه قلب برای بدن است. تمام شریان های پیشرفت و توسعه در هر کشوری به دانشگاه ختم می شود. آنچه در شریان های جامعه ی توسعه یافته جریان دارد همانا عقلانیت تکنیکی است و آن دستگاه و عضو رئیسه ای که این نوع عقلانیت را تولید و تا دورترین نقاط کشور پمپاژ می کند، دانشگاه است. دانشگاه عقلانیت توسعه را مستمراً موافق با نیازهای واقعی و بومی جامعه تصفیه و بازآفرینی و مجدداً به شریان های توسعه جامعه تزریق می کند. اکنون دانشگاه ایرانی در ایران چنین جایگاهی دارد. دانشگاه در ایران به مثابه قلب برای جامعه تلقی می‌شود. همه به درستی فهمیده اند که حیات جامعه وابسته به خوب‌ کار کردن دانشگاه ایرانی است. مردم دستاوردهای علمی دانشگاه ایرانی را در زندگی خود احساس می کنند. و همانطور که گفته شد این چنین درک و واقعیتی از دانشگاه ایرانی تا پیش از انقلاب اسلامی پدید نیامده بود. دانشگاه ایرانی در دوران پهلوی چونان امری زینتی و تشریفاتی بود. اصول پاسداشت دانشگاه ایرانی گمان نمی رود که هیچ ایرانی با چنین تلقی ( قلب بودن ) از دانشگاه ایرانی مخالف باشد و ضرورتی هم ندارد بیش از این درباره آن سخن گفت. بلکه مهم این است که بدانیم چگونه از این قلب ایران حراست کنیم و نگذاریم از کار بیافتد که اگر از کار افتد کشور از کار می افتد و با جامعه ای مرده مواجهه خواهیم شد. به همین خاطر، در اینجا به چند عامل ایمنی در امر حراست از قلب ایران اشاره می شود. ١. خود مراقبتی فرهنگی و اخلاقی باید در درجه اول، خود دانشگاهیان به مراقبت از این قلب تپنده ملت بپردازند. باید بررسی شود که کدام اخلاق و فرهنگ و گفتمانی بود که دانشگاه ایرانی را از آن وضعیت احساس بیهودگی و تحقیر شدگی و زینتی بودن به وضعیت جهادی اصیل چونان قلب برای توسعه جامعه تبدیل کرده است؟ مسلماً گفتمان های وابستگی غرب باورانه و غربزدگی و ابتذال فرهنگی و اخلاقی محافظ ایمنی دانشگاه ایرانی نه فقط نیستند بلکه چونان سمی برای دانشگاه است. پیش از انقلاب اسلامی همین امور بر مقدرات دانشگاه ایرانی حاکم بود که به مثابه قلب ملت تلقی نمی شد. از این رو، دانشگاه همواره به کار فرهنگی و اخلاقی نیاز دارد. و البته علوم انسانی در این مراقبه خود انگیخته نقش زیادی می تواند داشته باشد. لکن علوم انسانی تحول یافته متعالی از عهده این کار بر می آید و نه علوم انسانی رسمی کنونی حاکم بر دانشگاه. ٢. پیوست فرهنگی باید آن نوع عقلانیتی که دانشگاه ایرانی وارد شریان های توسعه و پیشرفت کشور می کند همراه با پیوست فرهنگی باشد. به عبارت دیگر، باید این عقلانیت پیچیده در فرهنگ ایرانی اسلامی باشد. در غیر این صورت، دانشگاه ایرانی آن وجه سازندگی و حیات بخشی خود را از دست می دهد. اینکه غربی ها اصرار دارند که تکنولوژی شان به همراه ایدئولوژی غربی صادر شود برای همین خاطر است. از این رو، بیانیه گام دوم انقلاب و ایده اسلامی شدن دانشگاه ها از اسناد بالا دستی پیوست فرهنگی دانشگاه ایرانی به شمار می آید. در همین راستا، نقد جدی بر برگزاری نمایشگاه های هفته پژوهش فقدان پیوست فرهنگی آن است. ٣. وحدت حوزه و دانشگاه این را همه می دانند که دانشگاه های غربی از دل حوزه های علمیه برآمده است. سنت های علمی و اخلاقی حوزه در پدید آمدن دانشگاه مدرن غربی نقش داشته است. نمی توان تصور درستی از پیدایش دانشگاه غربی بدون ملاحظه حوزه های علمیه مسیحیان داشت. لذا بزرگترین خطای مروجان دانشگاه ایرانی همین بود که گمان می کردند راه دانشگاه با جدایی از حوزه علمیه استوار می شود. در حالی که تجربه نشان داد که قطع ارتباط دانشگاه با حوزه علمیه در دوران پهلوی امری بیهوده و خطا بوده است. چنانکه واقعیت قلب شدگی دانشگاه ایرانی پس از انقلاب بواسطه ترویج ایده وحدت حوزه و دانشگاه بوده است. حوزه علمیه جدای از هبه عقلانیت فلسفی و اجتهادی می تواند آن معنویت مورد نیاز دانشگاه را تامین کند. اما متاسفانه سکولارها و عرفی گرایان حوزوی و دانشگاهی در عدم انعقاد چنین وحدتی نقش دارند. ✅ @mahdavizadegan ادامه متن 👇👇👇