✍ زبانت تو را در بند می‌کند... 🔹مردی یک طوطی را که حرف می‌زد، در قفس کرده بود و سر گذری می‌نشست. 🔸اسم رهگذران را می‌پرسید و به‌ازای پولی که به او می‌دادند، طوطی را وادار می‌کرد اسم آنان را تکرار کند. 🔹روزی حضرت سلیمان از آنجا می‌گذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را می‌دانست. 🔸طوطی با زبان طوطیان به ایشان گفت: مرا از این قفس آزاد کن. 🔹حضرت به مرد پیشنهاد کرد که طوطی را آزاد کند و در قبال آن پول خوبی از ایشان دریافت کند. 🔸مرد که از زبان طوطی پول درمی‌آورد و منبع درآمدش بود، پیشنهاد حضرت را قبول نکرد. 🔹حضرت سلیمان به طوطی گفت: زندانی‌بودن تو به‌خاطر زبانت است. 🔸طوطی فهمید و دیگر حرف نزد. مرد هرچه تلاش کرد، فایده‌ای نداشت. بنابراین خسته شد و طوطی را آزاد کرد. 🔹بسیار پیش می‌آید که ما انسان‌ها اسیر داشته‌های خود هستیم. https://t.me/mahdinaderinejad https://eitaa.com/mahdinaderinejad62