☀️
#رمان_دختران_آفتاب ☀️
#قسمت_هشتاد_وهشت
چون زن و مرد مكمل همديگه اند و در
حقيقت هر كدومشون بعد از ازدواج با زمان مجرديشون تفاوتهاي زيادي دارن. و نكته ديگه هم اين هدف خلقت فقط بچه دار شدن و ادامه نسل نيست.
- اگه اين طور بود احتمالا زنها ومردهايي كه بچه دار نمي شن، در جهت هدف خلقت نيستن و و جودشون بي فايده است.
فاطمه هم تاًكيد كرد.
- درسته اصلا هدف خلقت رسيدن زن و مرد به كمال انسانيته. پس ازدواج هم در حقيقت به وجود آوردن محل و مجرايي است براي اين كه اين دو نفر بهتر و راحت تر به اين هدف برسن.
- و به همين علته كه بايد در ارتباط بين زن و شوهر چيزهاي ديگه اي غير از كششهاي جنسي رو در نظر گرفت. اين طور نيست؟
- چرا، درسته! از قضا استاد ما در همين مورد نكته جالبي رو گفتن. حرفشون اين بود كه هيچ مكتبي غير از مكاتب انبيا براي قبل از ازدواج و انتخاب همسر، رهنمود ندارن. براي دوران حمل جنين مادر و دوران شيردهي، قانون ندارن. اما اسلام رو كه نگاه كني ميبيني كه خيلي روي اين موضوع تاكيد داره، چون ميخواهد انسان درست حركت كنه. مثل يه دهقان كه قبل از كشت وكار، اول زمين خوبي رو انتخاب ميكنه تا بعد تخم گندم خوبي رو هم در اون بكاره! اسلام توجه داشته اين زوجي كه انتخاب ميشن، چه خصوصياتي داشته باشن تا از اين زوج، انساني صحيح پيدا بشه.
- حالا اون رهنمودها چي هست؟
- اولا اينکه اسلام تاكيد خيلي زيادي روي ازدواج داره. در اسلام همه از رهبانيت و فرار از ازدواج نهي شدن. پيامبرمي فرماين: لارهبانيٍة في الاسلام. غير از اين، تشويقهاي زيادي هم در مورد ازدواج شده. به طوري كه پيامبر ازدواج رو سنت خودشون ميدونن و ميگن هر كسي از ازدواج روگردان بشه، از سنت من روگردان شده. جاي ديگه اي هم ميفرماين: هيچ تاسيس و بنايي در جامعه اسلامي نزد خدا محبوب تر از ازدواج نيست.
« اوه! اوه! ازدواج! ممكنه بفرمايين كدوم آدم بي كاري ميخواد ازدواج كنه؟ »
عاطفه بود. معلوم نبود كي رسيده بود كه ما متوجه نشده بوديم. من و فاطمه پشت به در نشسته بوديم. فكر كنم از ميان حرفهاي ما فقط كلمه ازدواج را شنيده بود. با شنيدن صداي عاطفه به سمت او بر گشتم.
- سلام! بلاخره اومدين. بقيه بچهها كجان؟
- عليك سلام! تو راهن. نكنه پاي بحث ازدواج تو در ميونه كه ميخواي بحث رو عوض كني.
و ديگر معطل نشد. دويد توي ايوان و از آنجا فرياد كشيد:
- بچهها بدوين كه الان عروس خانم از دستتون در ميره. و دوباره برگشت داخل اتاق. احتمالا براي اين كه جلوي فرار عروس خانم را بگيرد. گ
- پس بگو چرا اين چند وقته، اين قدر ساكت و بي سر وصدا بودي. اِي خانم گلِ ناقلا. اصلا حيف من كه بهت گفتم « خانم گل! »بايد از اين به بعد بهت بگم «خانم خُل» چون فقط توي اين دوره و زمونه خُلها جرئت ازدواج دارن!!
بچهها خوشحالي كنان وارد اتاق شدند:
- كو؟ كجاست؟ عروس كيه ديگه؟
ولي من ترجيح دادم جواب عاطفه را بدهم.
- اوه، اوه! يكي دستش به گوش نمي رسيد، ميگفت پيف! پيف! بو ميده.
فاطمه با خونسردي مخالفت كرد:
- شايد هم دستش به گوشت ميرسه و صدايش رو در نمياره!
سميه پرسيد:
«يعني چي؟ »
- يعني اين كه ما بايد از عاطفه بپرسيم عروس كيه؟ چون اين عاطفه خانم بودن كه امروز يه آقا پسر اومدن دنبالشون!
ضربه سهمگين بود و باور نكردني. انگارهمه راصاعقه زده بود، البته به غير از من. عاطفه كه داشت چادرش را آويزان مي كرد، دستانش را يكهو عقب كشيد.
#ادامه_دارد...
نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند
(◕ᴗ◕✿)_________🍃🌹
https://eitaa.com/joinchat/2809528345C119136e9a1