عملیات ویژه🌷 قسمت۷۶ 🔷صدای سگ ها🐕 از فاصله ای دور به گوش👂می رسید ودر آن موقعیت معنای خاص خودش را داشت.بوی ما که روی ارتفاع مستقر بودیم به مشام قوی سگ ها🐕 رسیده بود وآنها بازبان خودشان حضور ما را به اطلاع دشمن😱 میرساندند.جای درنگ نبود،به سختی از روی زمین بلند شدم.بیشتر از پنجاه کیلومتر راهپیمایی🚶‍♂نامتعارف شیره جان تک تک نیروها را مکیده و نیروها را مستهلک کرده بود.صدای و بقیه بچه ها از بالا می آمد که فریاد🗣 می زدند و می خواستند ما خودمان را به سنگرهای بالا برسانیم.به کمک اسلحه ام🔫بلند شدم و با فریاد همه نیروها را جمع کردم و گفتم که به هر صورت شده خودشان را بالا برسانند. خودم هم اسلحه🔫 را مانند عصایی تکیه گاه بدنم کرده و با سختی😓 و قدم به قدم رو به بالا راه افتادم. ادامه دارد... 📚خاطرات جاوید 📝سیدعلیرضامیری @mahmodkaveh