8⃣4⃣ کنار نشسته بودم. آرپی جی می زدم. یکهو ضربه یک گلوله تکانم داد.💣 سابقه مجروح شدن را داشتم .🤕 به گفتم:من گلوله خوردم.😇 گفت:بخواب رو زمین. خوابیدم. چند لحظه گذشت.⌚️ عجیب بود؛نه احساس سوزش داشتم، نه احساس درد. داشت کار خودش را می کرد.✨ همه طرف تیر می انداخت،هوای بچه ها را هم داشت.🔫 یکدفعه رو کرد به من. پرسید:توچرا آخ و اوخ نمی کنی؟ گفتم:انگار طوریم نشده! گفت :پس پاشو آرپی جی تو بزن. بلند شدم.🍃 به ام می گفت کجا ها را بزنم. دو تا گلوله زدم. گلوله سوم را در آوردم. همین که چشمم به اش افتاد، کم مانده بود نفسم بند بیاید؛یک تیر خورده بود به من، ولی نه به خودم ؛خورده بود به کوله پر از آرپی جی ام!☄ درست وسط یکی گلوله ها را شکافته بودو دو قسمتش کرده بود. وحشت زده گفتم:آقا !این جا رو نگاه کن! تا دیدش، گفت:این لحظه رو هیچ وقت یادت نره،معجزه یعنی همین.🌷 مواد سفید رنگی از توی گلوله ریخته بود بیرون. گفت:نزدیک اینا اگر دوتا پارچه رو به هم بزنی،منفجر میشن.💥 📚ساکنان ملک اعظم @mahmodkaveh